- بچه تو واقعا خجالت سرت نمی شه???
-آخه استاد من چند بار بگم؟خودش عوا رو شروع کرد......
-ایونهی توقع داری باور کنم؟؟؟؟؟
-خب ...آره
- بلند شو...بلند شو برو که دفعه آخریه که میزارم بری....دفعه ی بعد....
-میدونم میدونم.....اوکی استاد......
ایونهی بلند شد و از دفتر مدیر رفت بیرون وارد راهرو شد و به راه پله ی خالی خیره شد.
اون دختره ی.....میدونم باهاش چیکار کنم.....مسخره ست ...فک کرده کیه ....؟؟؟!!!!
شروع کرد از پله ها بالا رفتن ....باید میرفت سر کلاس ولی واقعا حوصله شو نداشت....تصمیم گرفت که بره تو حیاط و یکم آهنگ گوش کنه. برگشت سمت کمدا و در کمد خودشو باز کرد و هندزفری و ام پی تری پلیرشو درآورد......دوید و از از پشتی مدرسه خارج شد .وقتی وارذ حیاط شد دنبال یه جای دنج گشت.
خودشه!چه جایی بهتر از زیر درخت...فقط امیوارم مث اون موقع ها پشه _مشه اون دور و بر نباشه.....
ایونهی رفت و زیر درخت نشست. و شروع کرد به غر زدنای همیشگی......
آی درخت....خوش به حالت .....درختی....هه واقعا که ....تو که میدونی اون دختره بی خودی آتیششو زیاد کرد ...من فقط خواستم بهش هشدار بدم....لوس...بچه....زشتتتتت.....عروس مرده.......زامبی.......مث اسکلتها میمونه همین کارارو میکنه هیچکی سراغش نمیره........آ خه من نمیدونم این استاد اسگل واسه چی حرف اون عجوزه رو گوش میده.اصلا نمیدونم......اههههههه......دیگه حالم گرفته شده از این زندگی صبح اینکارو کن شب اینکارو کن...
_اه چه قدر غر غر میکنی!!!!!!!
سرمو بردی!!!
ایونهی سرش رو با حالت تعجب چپ و راست کرد تا ببینه صدا از کجا میاد!
-کی ...کی. ..اونجاست?؟
_معمولا وسط روز اشباح پیدا نمیشه خیالت راحت!
کی هستی?
_حقا که دختری !!!من اسگل رو باش که گفتم تا الان فهمیده!!!ای....ای....ای افق کجایی؟؟؟
-میشه عین بچه ادم بگی کجایی؟
اوفففف بالا درخت.خنننننگگگگگگ
عمتتتتتتتهههههه!!!!!مگه دستم بهت نرسه
همین که ایونهی سرش رو به بالا گرفت پسری با قد بلند پوست تقریبا تیره و چشمایی مث چشمای گرگ پر از شعله و حرارت پرید پایین.....
-یااااااااا کیم حونگ این.....تو اینجا چیکار میکنی؟
-من ؟خودت چی؟مگه کلاس نداری؟
چی؟ کلاس؟ خب ..چرا ولی حال وحوصله شو ندارم خودت چی؟
-معلمم گفت برو یکم گچ واسه کلاس بیار منم رفتم دیگه.....
-چه قدر وظیفه شناس ....میگم حالا ...چیزه.....تو همه حرفا مو شنیدی؟
-هان؟اهان به استاد فحش دادی نه بابا از نظرم اوکیه !فقط یه سوال واسه چی با نانا دوباره درگیر شدی؟ سر جانهو؟؟؟؟؟
-اصلا به تو چه ؟ تو چیکاره منی که میخوای بدونی؟ در ضمن هر چی شنیدی رو تا تو گور با خودت ببر!
-یعنی اگه مردم و رفتم تو گور بعد به همه بگم مشگلی نیست؟؟
- یااااااااا جونگ اییتنننن
بسه دیگه مزه بازی.
-مزه بازی؟ جدیده؟ خیلی وقته بازی نکردم؟ دوس داری باهم بازی کنیم؟
-یاااااااااااا!!!!گم شو برو......زنگ تفریح سوم :همه بچه ها تو حیاط
هی میونگا خبرا رو شنیدی ؟ نانا و ایونهی بازم سر جانهو دعوا کردن !این دفه مث اینکه خیلی جدیه!!!!
جانهو:دعوا ؟؟؟؟
-اوه....سانبه.....منظورم این نبو...د.....شما اینجا بودید؟
-ایونهی الان کجاست؟
-نمیدونم راستش سر کلاس هم نیومد!!
-ایییشششش از دست این دختره.....قسمت بعدی
-ایونهیییییاااااا.......
کجاییی؟؟؟؟؟؟
ایونهی:هممم ؟؟؟ این صدای جانهو نیست?؟ نکنه بازم توهمی شدم؟!هوی تو !کیم جونگ این تو چیزی شنیدی الان؟
کای سرشو خاروند و گغت :خب معلومه دیگه بازم دست گل آب دادی آقا جانهو اومده دنبالت مث همیشه؟
ایونهی:هییی....تو مشکلت جیه؟کای درحالی که کلافه رد میشد:شماها!
اون واقعا چشهههه؟؟؟؟؟
-ایونهی؟؟؟؟؟؟؟؟کجاییییی؟
این واقعا صدای جانهوست......
-ایونهی؟ تو تا اللن اینجا بودی؟
جانهو به ایونهی رسید و دستش رو گرفت.ایونهی به دستای جانهو نگاه کرد و به نظر می رسید که داره خجالت میکشه....
-اوپا تو ....تو...اینجا چی کار میکنی؟
-من...؟؟؟تو تا الان کجا بودی ؟؟؟میدونی چقدر نگرانت شدم...؟؟؟
ایونهی لبخندی از خوشحال یش زد و گفت:نگران؟؟؟چرا؟؟ من خوبم!
-چرا دوباره با نانا دعوا کردی و خودتو تو دردسر انداختی؟؟؟اگه بخواد اذیت ت کنه چی؟
ببابا-نه بابا حسابی حالشو گرفتم!سری بعد دیگه کچل میشه.....
جانهو خندش گرفت و گفت:بیا....من میرسونمت خونه....
-نه لازم نیست!!!!خودم میتونم ...
.-من بهت اعتماد ندارم..(دست شما درد نکند دیگه!!!._.)....مشکلی واست پیش میاد
بلند شو بریم...جانهو دست ایونهی رو گرفت و اون و با خودش کشید و برد.جانهو و ایونهی تا خونه ایونهی پیاده رفتند.جانهو دم در وایستاد و به ایونهی اشاره کرد که بره داخل.ایونهی سرشو تکون داد و گفت:مرسی اوپا.مراقب خودت باش.
وارد خونه شد و در رو بست.منتظر موند تا جانهو بره.وقتی مطمئن شد که رفته.در خونه رو باز کرد و رفت بیرون.
آخیشششش راحت شدم...میخواست تا آخر عمرم کشیکم بده.....
YOU ARE READING
Kai, Are you following me? (completed)
FanfictionKai,Are you following me? یه داستان رمانتیک و کمدی...با کای از اکسو....به درخواست دوست خوبم کیمیا جوووون....امیدوارم لذت ببرید... لطفا نظر یادتون نره..... این داستان تقریبا به صورت وان شاخه ولی من تو دو قسمت یا شاید بیشتر میذارمش!