همهٔ دنیا از جایی شروع شد که هیچی نبود و تنها چیزی که وجود داشت تاریکی بود.
تاریکی برای خودش حکم فرمایی میکرد و در قدرت خودش غرق شده بود، اما روزی گودال کوچیکی رو درونش درست وسط قلبش احساس کرد، اون گودال هر روز بزرگ و برزگتر میشد و با بزرگتر شدنش زخم های وحشتناکی روی تن سرد و مرده اش نقاشی میکرد !
طولی نکشید که اسم اون گودال رو تنهایی گذاشت، اون سعی کرد تنهایی رو نادیده بگیره و به لذت بردن از قدرتش ادامه بده اما تنهایی هروز زخم های جدیدی به وجود میورد:خشم، نفرت، غم و کار به جایی کشید که تاریکی از خودش متنفر شده بود دلش میخواست که وجود نداشته باشه با خودش میگفت ای کاش من هیچوقت نبودم !
روزها میگذشت و تاریکی در خودش فرو رفته بود و در دنیای سرد و وحشتناک خودش در حال درد کشیدن بود؛ اون سعی میکرد زخم هایش رو بخیه بزنه اما بخیه ها چند روزی بیشتر دوام نمی اوردن و تاریکی در حال غرق شدن در خون خود بود.
اما یک روز ناگهان اون چیز ناآشنایی رو احساس کرد چیزی که تمام بدنش رو به لرزه انداخت اون یک چیز سفید رنگی میدید که خیلی نورانی بود، تاریکی تعجب کرده بود شاید بیشتر ترسیده بود.
نور روشن و روشنتر میشد و تاریکی خوشحال بود خیلی خوشحال، نور با پرتوهای خوذش روح سردش رو گرم میکرد.
نور باعث میشد که تاریکی دیگه احساس تنهایی نکنه؛ روشنایی با اومدنش تاریکی رو نجات داده بود و تاریکی عاشق روشنایی شد، اون دوست داشت روشنایی رو خوشحال کنه ولی هیچی نداشت که بهش کمک کنه.
تاریکی خودشو به نور نزدیک میکرد، روزی تاریکی از مرز گذشت و به روشنایی دست زد اما ناگهان درد وحشتناکی رو احساس کرد خیلی دردناک بود اما اون خیلی عاشق بود اون قدر که نابود شدن تیکه های وجودش براش اهمیتی نداشت.
روشنایی فریاد زد: چیکار میکنی؟! از من فاصله بگیر تو باعث میشی من تاریک و کثیف بشم و من نمیخوام مثل تو سیاه و تحوآور باشم.
این حرفای روشنایی مثل تبری قلب تاریکی رو تیکه تیکه کرد و احساس مرگ همهٔ وجودش رو فرا گرفت اون دیگه مرده بود و هیچ احساسی نداشت تنها حسی که براش باقی مونده بود خشم و نفرت بود پس شروع کرد به جنگیدن با کسی که خیلی دوسش داشت اون هیچ وقت واقعا نمیخواست که روشنایی رو از بین ببره اما به جنگیدن ادامه تا شاید روشنایی بتونه پیروز بشه و اونو از بین ببره !
و از اون روز تا حالا تاریکی و روشنایی در جنگی بی پایان زندگی میکنند جنگی که ایتدا میتونست یه دوستی خیلی زیبا بشه !
حالا نوبت شماست که تصمیم بگیرید تاریکی خوب است یا روشنایی؟!