امروز خیلی خوش حال بودم چون قرار بود اسباب کشی کنم به سئول .
من همیشه سئول رو دوست داشتم !!!!!من یه دانش آموز کلاس سوم
دبیرستان هستم. یعنی تقریبا 18 سالمه! واسه تعطیلات تابستون به سئول
قرار بود برم!پدر مادرم تو آلمان هستن ومن برای تحصیلات به کانادا
اومدم!خیلی خوشحالم از اینکه قراره برم سئول....!
-زینگگگ....!!!!
-بله ؟؟؟؟
-خانم لیزا؟؟؟؟
-بله خودم هستم !!!!!!
-ما آماده اسباب کشی هستیم !!!
-خوبه !! الان میام ..
امروز قرار بود وسایلمو ببرن!دلم واسه اینجا تنگ میشه هر چی نباشه
اینجا مثل خونمه!اما سئول رفتن آرزوی بزرگ منه!وقتی کار اسباب تموم شد سوار ماشین شدم و به فرودگاه رفتم.در طول راه هندزفریمواز گوشم
درنیووردم! داشتم به آهنگ جدید اکسو گوش میدادم!
Oh she wants me!
Oh shes got me!
Oh she hurts me!
بیشتر آهنگ که کره ای بود رو به خوبی متوجه نمیشدم! از خیلی وقت
پیش سعی کردم کره ای یاد بگریم... واسه همین یکم از آهنگ هاشونو متوجه میشدم!
توی راه خوابم برد . وقتی بیدار شدم یه خانم بالا سرم بود و بهم گفت :
خانم شما به مقصد خودتون رسیدید. گفتم : باشه ... ممنون !!
وسایلمو برداشتم و رفتم بیرون منتظر کسی بودم. دوست بابام توی سئول زندگی می کرد تا چند روزی که دارن اسباب کشی میکنند من خونه پایین ,که زیر خونه دوست بابام هست اجاره می گیرم .داشتم راه میرفتم که یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم . برعکس شدم تا ببینم کیه ؟
یه پسر با موهای کمی کرمی رنگ که چهره بچگانه ای داشت .
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
YOU ARE READING
Good Night Songs
Fanfictionداستان از گروه محبوب BTS هستش و در داستان وی ،جیمین ،جی هوپ و جانگ کوک هستند ولی شخصیت اصلی وی هستش. خلاصه داستان : لیزا دختریه که از کانادا برای ادامه تحصیلی به سئول میره و برای یه مدتی باید در خانه پایین یکی از دوستای پدرش زندگی کنه که 4 تا پسر دا...
