1

44 7 6
                                    

«سلام گرگ نایل خونه هستش»

«بیاتو پالی فکرکنم خوابه...»

فاک بهت نایل من دوساعته حاضر شدم تو خوابی

گرگ کنار رفت وارد خونه شدم پله هارو بالا رفتم وارد اتاق نایل شدم
سمت تخت رفتم پتو از روش کشیدم غرغرکرد

پالی«نایل بلندشو مگه با بچه ها قرار نیست بریم سینما»

نایل مث جن زدها روی تخت نشست

نایل«ساعت چنده...»

پالی«پنج...

نایل از تخت بلندشد شروع به دراوردن لباساش شد منم روی تخت نشستم

نایل«نمیخوای بری بیرون...»

پوفی کشیدم

پالی«بیخیال نایل من یه دوست پسردارم که چهار برابر هیکلت عضوله داره،اون دیک تویی شلوارشم از توبزرگ تره»

نایل متعجب بهم نگاه میکرد

نایل«خیلی هیز شدی رفیق»

بالشت از روی تخت برداشتم سمتش پرتاب کردم

پالی«فقط لباس بپوش بریممممم»

بعد از یک ربع نایل موفق شد تا لباس بپوشه مااز خونشون بیرون امدیم سواردوچرخه هامون شدیم تا سینما پا زدیم وقتی نزدیک سینماشدیم بچه هارو دیدیم ،دوچرخه هامون کنار بقیه قفل کردیم سمت بچه هارفتیم،سارا به هرکی یه بلیط داد وارد سینماشدیم

«واقعا فیلم چرتی بود»

جرد گفت من،سارا همزمان جوابشو دادیم

«توکه خواب بودی پس زر نزن...»

نایل سمت جرد رفت دستش دور گردنش انداخت

«بیخیال پسر دخترا وقتی ....»

بقیه حرفش تویی گوشه جرد زمزمه کرد اخرش دستاشون به هم کوبیدن.

«پریود عمته»

«شنیدم چی گفتی پالی»

نایل اعتراض کرد
ابروهامو بالا انداختم

«گفتم که بشنویی...»

«میدونی من عمم دوست دارم...»

«بابا منم عمتو خیلی دوست داره »

وقتی نایل دستش دراز کرد تا من بگیره شروع به دویدن سمت دوچرخم کردم قفل باز کردم داد زدم

«سارا،جرد خدافظ فردا تومدرسه میبینمتون»

شروع به پدال زدن کردم نایل پشت سرم تحدیدم میکرد من فقط مسخرش میکردم.

جلو خونه نایل نگه داشتم دوچرخه به نرده هایی حیاط خونه نایل قفل کردم نایل از دوچرخه پیاده شد دوچرخه رو قفل کرد قبل از ورود به خونه یه پسی بهم زد دستام پشت گردم گذاشتم

Friend(niall)Where stories live. Discover now