سَرِتو بر باد بده،!

78 16 3
                                    

بیاین سعی کنیم ب تصویر سازی..
فک کن جای سرت..روی گردنت..جای سنگینیه یه سر با مغز و بند و بساطش یه کره زمین بود..
جای مغز و پیچیدگی هاش قاره ها بودن و اقیانوسا ک لا ب لاشون توو تردد بودن..
جای اون همه رگ مرزا بودن..
-میبینی مرزا مهم تر از این حرفان ک توو کارکرد دیگه زمین هم بودنشون از ملزوماته-
فک کن با این کره زمین ب چیا فک میکردی..
میخندیدی کجای زمین میلرزید؟
ناراحت ک میشدی کجاهاش خاموش میشد؟
عصبانی ک میشدی حتما اسمون قرمز میشد..قرمزیه قبل برف
گریه ک میکردی اسمون حتما بارونی میشد..
ناراحت ک میشدی حتما شبا طولانی تر میشد..
تناقصی میشد واسه خودش..
تو عصبانی..بچه های زمینت از ذوق برف فردا با لبخند سر روو بالش میزاشتن..
تو گریون..عاشقای شهرت بیخیاله روزمره گی دست ب دست توو خیابونا
تو خندون..حتما زلزله میفتاد ب جونه مردمت..-ارومتر بخند-
..
فک کن ب انتخاب باشه..
چیکار میکردی..؟
عصبانی میشدی واسه بچه هات؟
گریه میکردی واسه عاشقات؟
خوب بهونه ایه نه؟
خوب بهونه ای ک راحت ناراحت شی و سخت بخندی..
نه،،؟

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 10, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

اعترافاتِ یه ذهنِ درهمWhere stories live. Discover now