سلام بچه ها
خوبین؟☺️ببخشید که یه مدت آپ نکردم ولی از این به بعد این داستان تو پیج خودم ادامش گذاشته می شه(بعد از اینکه چپترای قبلی تو پیجم گذاشتم بعد)👀
می دونم الان اذیت می شین و اینا ولی ببخشید🙄
تو این پیج اسمات و وان شات و اینجور چیزا گذاشته می شه🤗
با توجه به اینکه دانشگاه و مدارس و اینا نزدیکه فکر کنم پنج شنبه و جمعه براتون مناسب باشه...من اینجا چون شنبه ها و یکشنبه ها تعطیلم پس تو این دو روز می نویسم و پنج شنبه و جمعه می زارم...پنج شنبه این داستان و جمعه bastreet love2😶
پس از الان به بعد برای این داستان وارد پیج خودم بشین😑
💚لاویو💙
YOU ARE READING
Wizards & Magicians
Fanfictionدر زمان هايى دور دو دوست بودن كه مثل برادر بودن... مارسل استايلز و مارتين گريمشاو ... مارسل حالت افسردگى داشت و براى همين خودشو تو داستاناى عجيب غريب غرق ميكرد .ولى ميخواست مارتينُ قانع كنه كه سرزمين ديگه اى هم وجود داره.ولى جادويى... پس اونُ برد ب...