part1

19 8 4
                                    

مامان:آلیس خوب به حرفام گوش کن ببین چی میگم اگه اتفاقی برای منو پدرت افتاد باید باید همیشه قوی باشی وبه هر کسی اعتماد نکنی باشه دختر قشنگم به مامانی قول بده....
آلیس:باشه مامان قول میدم
مامان: هر چی شد جیغ نزن ودختر خوبی باش تو یه دختر خاصی ...
بابا:اومدن. اومدن آلیس برو قایم شو سریع !!! .....
دستام رو گذاشتم روسرمو ودویدم سمت کمد تو سالن . دره کمدو باز کردمو خودمو پرت کردم توش ، کلیدو از جاش در اوردم و از توی سوراخ نگاه کردم. مردای سیاه پوش با تفنگای بزرگ اومدن تو خونه، همه چیو بهم میریختن و هر حرکتی میشد صدای شلیک خونه رو فرا میگرفت.دود سیاهی تو خونه در جریان بود . صدای جیغ مامان اومد.نگاهمو بردم سمت راست، مامان داشت جیغ میزد و میدوید و که از پشت موهای دم اسبیشو گرفتن، یکی از مردای سیاه پوش چاقوی توی دستشو کرد تو گردن مامان. صدای شلیک بلند شد، نگاهم به سمت بابا کشیده شد که با عجله دوید سمت مامان وسرشو گذاشت رو پاش. بابا داشت گریه میکرد که یه مرد از پشت با یه سیم تیغ تیغی بهش نزدیک شد. خواستم جیغ بزنم که یاد حرف مامان افتادم که گفت : هر چی شد جیغ نزن ودختر خوبی باش. دیدم که سیمو گذاشت رو گردن بابا و سریع کشیدش عقب، یه دستمو گذاشتم رو در و با اون یکی دستم جلو دهنمو گرفتم تا صدام در نیاد. میلرزیدم و ترسیده بودم شوک شده بودمو خیلی حالم بد بود .
یکیشون از طبقه بالا اومد پایینو به بقیه گفت اتاقش اتیش گرفته. همه به هم نگاه کردنو از خونه بیرون رفتن .
چند دقیقه تو کمد موندم بعد از اینکه مطمئن شدم که از خونه بیرون رفتن به شدت درو باز کردمو از تو کمد اومدم بیرون .
رفتم بالا سر مامانو بابا ، دورشون یه عالمه خون بود . یهو نتونستم جلوی خودمو بگیرم، زدم زیر گریه افتادم رو زانوهامو بهشون نگاه کردم .
داشتم گریه میکردم که بوی دود به دماغم خورد ، سرمو به سمت راست چرخوندمو دیدم اتیش داره از بالا به پایین میاد ترسیدمو دویدم سمت در برای اخرین بار به مامانو بابا نگاه کردمو از خونه فرار کردم .
************************************

امیدوارم خوشتون بیاد خوشحال میشم نظر بدید🖤🖤🖤🖤🖤

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 19, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

پایانی در ایندهWhere stories live. Discover now