ALWAYS YOU

192 20 16
                                    

نُه ماه پیش بود تقریبا که شروع کردم به خوندنش...

یکی از دوستای مجازیم بهم گفت یه فن‌فیکشنی هست،اسمش عالویز یوعه، حتمن بخونش چون خیلی قشنگه...

اسمش رو خیلی شنیده بودم و توی ریدینگ لیست و کتابخونم بود اما چون عادت داشتم وایسم تا یه فف تموم شه، شروع به خوندنش نکرده بودم...ولی چون میدونستم اون دوستم خیلی مشکل پسنده خوندمش...

حدودا یازده ماه پیش یکی از عزیزترین افراد خانوادم....نه...عزیزترین فرد خونوادم و نزدیک‌ترینشو، محرم رازهام، بهترین دوستم، مادرم، خواهرم، مایه‌‌ی آرامشم، تموم زندگیم رو از دست دادم...

داغون بودم... دو بار خودکشی داشتم..._ از اون دسته از آدما نیستم که بخوام بدبختیامو بازگو کنم ولی حس میکنم باید اینو بدونید_...

شروع کردم به خوندن عالویز یو... دو سه پارت اول و تا قبل از رویاروییه هری و لویی برام زیاد جالب نبود ولی خوندمش...
خوندمش...
خوندم...
خوندم...

به جایی رسیدم که تا ساعت چهار بیدار میموندم و میخوندم_من خیلی خیلی خیلی کندخوان بودم پس تقریبا یه ماه طول کشید تا هفتاد هشتاد قسمت رو خوندم_...

به جایی رسیدم که منی که هیچوقت گوشی نبرده بودم مدرسه، گوشی میبردم و سر همه‌ی کلاسا عالویز یو میخوندم...

یادمه یه بار سر کلاس ریاضی بودم وقتی که هری اون نامه‌ای که عکس انسل توش بود رو گرفت و سر اون با صدای بلند داد زدم هولی شت!!!!

و با نگاه وحشتناکی از طرف معلمم مواجه شدم...بیخیال...

عالویز یو شد تمام زندگیم...وقتی تموم شد و من منتظر عاپ میس ایکس میموندم، میشستم از اول میخوندم خدا شاهده...

دیوونه شره بودم...
دیوونش بودم...

با دعواهای نایل و زین، منی که چندماه بود لبخند به لبم نیومده بود قهقهه میزدم...

با گریه‌ و لوس‌بازی لو میمردم و زنده میشدم...

با رمانتیک بازیای هری تپش قلب میگرفتم...

سر قسمتای هیجانی یخ میزدم و صد بار بلند میشدم میرفتم آب میخوردم بعد برمیگشتم و ادامه رو میخوندم...

سه تا دوست صمیمی توی مدرسه دارم که هیچکدومشون نه واتپد دارن و نه فن واندین و لری شیپرم نیستن...

ولی موضوع عالویز یو رو مو‌به مو میدونن و الان منتظرن من شنبه برم براشون قسمت آخر رو تعریف کنم :')

آره...میتونم به راحت بگم من بیشتر از هرکسی عاشق عالویز یوعم... چون عالویز یو به من جرات نوشتن داد... به حدی که توی المپیاد داستان کوتاه شرکت کردم و کتابم رتبه‌ی اول مدرسه شد...

عالویز یو به من لبخند داد...شادی داد...درک عشق داد...به من زندگی داد...

این حرفای کلیشه‌ای برای من واقعیت محضن...

ممنونم میس ایکس برای نوشتن این عاشقانه‌ی زیبا...

و من تا لحظه‌ای که دستت رو کیبورد در حال تایپ داستان و رمان و فف باشه ازت حمایت میکنم و دوستت خواهم داشت...

من جدا دوستت دارم... نه اسمتو میدونم و نه قیافتو کامل دیدم و حتی نمیشناسمت...ولی واقعا عاشقتم....

ممنون برای برگردوندن زندگی به من...

زندگیی که برای من اسمش عالویز یوعه...

عالویز یو هیچوقت.‌..هیچوقت...هیچوقت از لیبرریه من حذف نمیشه...
و من هر روز میخونمش...

ممنون برای همه چیز‌...
بقیه تشکر میکنن برای داستانی که نوشتی ولی من تشکر میکنم برای زندگیی که بهم بخشیدی...

x_diary nahidix larry_diary

💚💙

WE MISS 1D 2Место, где живут истории. Откройте их для себя