_______________________
~"از این خونه گمشو بیرون جئون جونگ کوک؛ گمشو بیرون!"
با فریادهای تهیونگ قلبش مچاله شد
-"ته...بزار توضیح بدم"
با ناامیدی ناله ای کرد
~"اه جونگ کوک! چیو میخوای توضیح بدی؟بهم بگو چند بار با اون مردی که رسوندت خوابیدی؟هوم؟"
تهیونگ انگار که آروم شده باشه این رو گفت و پوزخندی زد
قطره اشک دیگه ای از چشم جونگ کوک روی گونش چکید
-"تهیونگ..."
تهیونگ با جدیت حرف دوست پسرشو قطع کرد و گفت
~"لطفا جونگ...لطفا این بار روی هرزه بازیت سرپوش نزار؛ باشه؟!"این صفاتی که به جونگ کوک نسبت داده می شد باعث می شد بیشتر بخواد گریه کنه
-"من...من مست بودم واقع...واقعا می گم تهیونگ؛ من چیزی نمی فهمیدم، بعد...بعد اون ازم درخواست
کرد...منم...منم فقط مست بودم و قبول کردم...ببخشید ته...ببخشید!"
تهیونگ لبش رو گاز گرفت و نفسشو از بینیش بیرون دادتهیونگم درد می کشید، اونم دل داشت!
نمی تونست توی مغزش فرو کنه که جونگ کوک، کسی که این پنج سال به صورت احمقانه ای عاشقش بود، بهش خیانت کرده باشهنمی تونست چون هر کسی ام جاش بود نمی تونست!
پوزخند تلخی زد
چشمای خیسش رو با دستاش پاک کرد و با دادی که کشید بدن خودشم به لرزه افتاد
~"بهتره از این خونه گم شی اینجا جای هرزه هایی مثل تو نیست"و شروع کرد به ریختن لباس های جونگ کوک داخل چمدون.
جونگ کوک با چشمای اشکی به سمتش دوید و دستاشو جلوی تهیونگ گرفت تا مانعش بشه اما
تهیونگ با خشم اون دستای ظریف رو کنار زد
~"جئون جونگ کوک! اینو توی گوشت فرو ببر، اینجا جای کسایی نیست که هرشب زیرخواب یکی ان..."دستاشو روی شونه های جونگ کوک گذاشت و فشار داد
~"باشه؟"
این رو با تحکم مردونش گفت و بعد ساک کوچیک پر از لباس های جوگگ کوک رو انداخت جلوش
~"بهتره حالا هم گم شی؛ دیگه کسی به نام جونگ کوک نمی شناسم!"و جونگ کوک رو به سمت خارج از خونه پرت کرد.
واقعا دیگه نمی تونست جونگ کوک رو تحمل کنه!
سعی می کرد دیگه عاشقش نباشه!
جونگ کوک با ناامیدی توی کوچه ها راه می رفتدیگه اشک نمی ریخت.
زبونش رو روی لب های خشک و ترک زدش کشید
با به یاد آوردن حرفای تهیونگ احساس گناه می کرد
"اینجا جای کسایی نیست که هرشب زیرخواب یکی ان"
"اینجا جای هرزه هایی مثل تو نیست""این بار روی هرزه بازیت سرپوش نزار"
با به یاد آوردنشون فقط یه چیزی محکم به گلوش چنگ انداخت
بغض لعنتی ای که داشت خفش می کرد باعث شد بخواد گریه کنه
YOU ARE READING
photograph
Short Story"اون نباید دوباره به خاطر تهیونگ بغض می کرد" [این وانشات رو از فیلم آبی گرمترین رنگ است الهام گرفتم کاپل ویکوک هست و ژانرش غمگینه امیدوارم خوشتون بیاد]