'15'

106 27 0
                                    

بعد مرگ مادرت، من اولین بار گریه تو را دیدم.
چشم هایت سرخ شده بودند، گویا آتش در مویرگ های چشم هایت جریان داشت.

my dadKde žijí příběhy. Začni objevovat