part 3

205 28 13
                                    

عینکش رو از روی چشم‌هاش برداشت و شقیقه‌هاش رو ماساژ داد. موبایلش رو روشن کرد و به ساعت نگاه کرد: 5:45

هوا هنوز هم تاریک بود. نمیدونست دقیقا چه ساعتی هوا روشن میشه. خیلی وقت بود با این بی خوابی ها هم بستر نشده بود.

عطسه‌ی کوتاهی کرد و به خودش خندید "فقط سرما خوردگی تو زندگیم کم بود" به کتاب روی پاهاش نگاه کرد 'اگه فقط یک صفحه‌ی دیگه بخونم چشمام از جا کنده میشه'

از زیر پتو بیرون اومد و پاهاشو از تخت به زمین منتقل کرد 'سرده' فکر کرد و به خودش لعنت فرستاد که چرا تا الان یک جفت دمپایی پشمی نخریده.

به طرف اشپزخونه رفت و از کابینت، قوطی قرص های مسکنش رو برداشت؛قوطی رو کج کرد و مقداری از قرص هارو توی دستش ریخت. از بین قرص ها، یکی رو برداشت و روی اپن گذاشت و بقیه‌ی قرص‌هارو توی قوطی برگردوند. 'سرم داره میترکه' چشم هاش رو بست و دوباره بازشون کرد 'دارم دیوونه میشم' توی دلش فریاد زد و قرص رو توی دهنش گذاشت و قورت داد.

با حس تلخی قرص و گیر کردنش ته گلوش، یادش افتاد چیزی رو فراموش کرده 'من نباید با قرص یه لیوان اب میخوردم؟' قبل از اینکه قرص کامل از ته گلوش پایین بره، لیوان مخصوصش رو پر از اب کرد و سر کشید.

حالا ساعت 6 بود. هیوجین میکشتش اگه فردا سر ساعت نمیرفت سرکار، پس با یاد اوری اینکه باید نیم ساعت دیگه میرفت توی کتابفروشی، چشم هاشو با حرص بست.

"من نمیتونم اینقد بدبخت باشم" در حالی که به طرف اتاقش میرفت، زیر لب غر زد و با حرص بچگانه‌ای پاهاشو روی زمین کشید.

موبایلش رو برداشت و در حالی که ارزو میکرد جواب سوالش 'اره'باشه، تایپ کرد:
بیداری؟

جوابش همون لحظه به دستش رسید:
اوهوم

-میتونم بهت زنگ بزنم؟

(اره حتما)

نامجون به طرف تلفن خونه رفت و برش داشت، شماره موبایل هه‌سان رو وارد تلفن کرد و صبر کرد تا جواب بده.

(نامجون؟ حالت خوبه؟)

اه عمیقی کشید -شاید از عمد کمی بلندتر تا هه‌سان هم بتونه بشنوتش "نه! حالن اصلا خوب نیست..."

(چه مرگته؟ باز تا صبح بیدار موندی و سیگار کشیدی؟ فک کردم گفتی این عادتو ترک کردی!!)

دستش رو روی صورتش کشید "آروم باش دختر! چرا داد میزنی" چشم هاش رو به ساعت داد که حالا 6 و ربع بود. "دست خودم نبود وگرنه میخوابیدم. خوابم نمیبرد"

(خب؟ چه کمکی میتونم بهت بکنم؟ اصلا کمکی هست که بتونم بکنم؟)

چشم هاشو بست و نگاهشو به پرده‌ی سفید رنگ کنار تختش داد که حالا کمی روشن شده بود نشون میداد داره صبح میشه "امروز نمیام"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 16, 2019 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Hypnagogic (Namkook/Yoonmin/Vhope)Where stories live. Discover now