Lovely Night

2K 303 9
                                    


از آخرین دعوامون حدود یه هفته میگذره، کای به خاطر وامی که گرفته مشکل مالی پیدا کرده، و خب بعد از اینکه اولیا بچه ها فهمیدن معلم بچشون با همجنس خودش ازدواج کرده دیگه علاقه ای به فرستادن بچه هاشون به کلاس خصوصی کای ندارن، همینکه اون دبیرستان خصوصی مال دوستشه و هنوز سرکاره جای شکرش باقیه.
به همین دلیله که این چند وقت حسابی عصبیه چون فرد بدحسابی نبوده و نمیخواد باشه، خودمم از وضع بوجود اومده بینمون ناراضی ام و میخوام هر چه زودتر تموم بشه. اون در برابر هر چیزی مقاومت کنه در برابر من نمیتونه.

این آخرین راهیه که همیشه بهش فکر میکنخ، اینکه با تنم بخوام رابطم رو با کای درست کنم.
بهم گفت امروز کاری براش پیش اومده و تا عصر احتمالا درگیره، این بهترین فرصته برام.
از اونجایی که حدس می زنم نقشه ام بگیره پس وقت اینو نداره که بخواد شام بخوره ولی با این وجود یه شام حاضری درست میکنم و بیشتر به خودم میرسم.
میرم حموم و اون شامپویی که بیشتر بوش رو دوست داره استفاده میکنم
حمومم نسبتا طولانی میشه چون تمام بدنم رو شیو میکنم
میخوام حسابی هوش از سرش ببرم و برای مدتی هم که شده فکرش رو منحرف کنم.

موهام رو خوب خشک میکنم و یکم حالتش میدم.
لباسی که چند وقت پیش گرفتم و قایمش کردم رو در میارم، یه لباس که بالاتنه اش فقط توره و قسمت پایین تنه اش سفیده تا از پشتش چیزی معلوم نباشه.
یکم به لبم براق کننده میزنم و اتاق رو آماده میکنم.
وقتی تخت رو آماده کردم میرم توی پذیرایی و چراغ ها رو خاموش میکنم غیر از چراغ های کوچیک آشپزخونه.
روی میشینم و منتظرش میمونم. حدود نیم ساعت بعد صدای وارد شدن رمز در رو میشنوم.
پاهام رو میارم بالا روی مبل و پایین لباسم رو میکشم روشون.
(کای)
وقتی درو باز میکنم با خونه کم نور مواجه میشم.
_ سهون!
صدایی ازش نمیدونم و دوباره صداش میزنم
_ سهون خونه ای!
بازم صدایی ازش نمیشونم، یکم میرم جلو که میبینم رو مبل نشسته، و خدای من با اون وضع!
_ هونااا اینجا چخبره!
+ فکر نمی کنی یکم زیادی از هم دور بودیم.
با دیدنش تو اون لباس و وضعیت حتی از این فاصله بدنم داغ میکنه، بیشتر از یه هفته ست که باهاش رابطه نداشتم و بدنم حسابی بهش نیاز داره.
کیفم روی جاکفشی میذارم و اروم میرم سمتش، وقتی میخوام کراواتم رو باز کنم صداش در میاد
+ نع، خودم میخوام بازش کنم
_ هر وی تو بخوای
کنارش میشینم و اون قسمتی از پاش که از لباسش بیرون زده رو نوازش میکنم. خیلی زود واکنش نشون میده و دستش رو میذاره رو دستم. بیشتر سمتش متمایلش میشم و بدون توجه به مقاومتش دستم رو به سمت رونش میبرم و سمتش خم میشم.
_ میدونی که وقتی اینجوری میکنی خودتو از خود بی خودم میکنی!
+ اوهوم
_ میدونی که نمیتونی جلوم رو بگیری!
+ اوهوم
_ این بازیه که خودت شروع کردی همسر عزیزم پس تا آخرش بدون پشیمونی باید همراهیم کنی

بعد از تموم شدن حرفم لبم رو میذارم رو لبش و شروع به مکیدن لب های شیرین شده و طعم دهنده لش میکنم و همچنان دستم به پیشرویش ادامه میده.
وقتی به بالای رونش میرسم متوجه میشم لباس زیر نپوشیده
_ میبینم یه پسر بد اینجاس!
+ هوم؟
_ که لباس زیرش رو فراموش کرده
بعد از اون اروم عضوش رو تو دستم میگیرم که دستاش رو میذاره رو کمرم و خودشو بهم میچسبونه
_ این تنبیه پسرای بدع که بدون شورت تو خونه میگردم
همچنان با عضوش بازی میکنم و شاهد بزرگ شدنشم. وقتی میبینم خوب تحریک شده میشونمش رو پاهام
+ کایاااا
_ جانم
+ ادامه بده
_ هنوز زوده
کاملا رو بدنم فیکسش میکنم که عضوم روی باسنش باشع
_ میبینی! بدون دست زدن بهش داری بزرگش میکنی

Lovely night Where stories live. Discover now