پارت . ۱

1.8K 219 2
                                    

چشماشو با زحمت باز کرد و با خودش زمزمه کرد
"یه روز دیگه شروع شد و من هنوز زندم"
"جونگ کوکی بیدار شدی?"
در حالی که از تخت نازنینش به سختی دل میکند جواب مادرشو داد
"بیدارم مامان"
با چشمای پف کرده سمت سرویس قدم برداشت. بعد از شستن دست و صورتش از سرویس خارج شد و با خواهر کیوتش رو به رو شد .
"اوپااااا"
"صبح بخیر پرنسس"
"اوپا...بغل میخوام"
خنده ریزی کرد که دندون های فندقیش معلوم شد و به خواسته یونا عمل کرد
"باز چیکار کردی که عین پاپی های بی پناه شدی?"
یونا در حالی که خودشو واس برادرش لوس میکرد گفت:
"من هیچ کاری نکردم...فقط..."
"فقط چی?"
ولی قبل از اینکه یونا بتونه جواب بده پدرش کلافه وارد اتاق شد.
"جئون یونا برای کار اشتباهی که انجام دادی اول عذر خواهی کن و بعدش برگرد تو اتاقت و تا ۲ هفته از تبلت و بازی خبری نیست"
کوک که از چیزی سر در نیاورده بود خواست چیزی بگه ولی پدرش مانع شد
"و شما جئون جونگ کوک حق گفتن چیزی نداری.(برگشت سمت تیفانی)لطفا یونا رو ببر اتاقش"
کوک تازه متوجه پرستار یونا(تیفانی)شده بود . تیفانی اروم به سمت یونا که بغل کوک قایم شده بود قدم برداشت
"کیوتی..."
"من نمیامممممممم"
"میشه به منم بگین اینجا چه خبره؟"
و بلاخره پدرش جوابی که انتظارشو میکشید داد
"خواهر نازنینت ریده به پرونده هام"
کوک که بیشتر گیج شده بود به یونا نگاه کرد . یونا که نگاه پر از سوال برادرشو دید سعی کرد توضیح بده
"من...عه...من فقط....من فقط میخواستم نقاشی بکشم"
"رو پرونده های من?"
خندش گرفته بود ولی خندیدن اوضاع رو بد تر میکرد پس سعی کرد پدرشو راضی کنه تا یونا رو ببخشه دوباره به یونا نگاهی کرد و نگاه پر التماسشو دید
"پدر حالا این بار ببخشینش..."
"امکان نداره کوک هر دفعه همینو میگی"
وقتی دید پدرش کاملا جدیه مجبور شد یونا رو زمین بزاره
"ببخشید پرنسس ولی این بار منم نمیتونم نجاتت بدم"
یونا که اشک تو چشاش جم شده بود نگاه اخری به قهرمانش کرد و دست پرستارشو گرفت و رفت.
همینطور که به رفتن خواهرش خیره بود صدای پدرشو که هنوزم غر میزد میشنید
"همش تقصیر توعه...تو باعث شدی که اینقد لوس باشه...اصلا ببینم مگ تو امروز دانشگاه نمیری?"
با سوال پدرش به خودش اومد ساعتو نگاه کرد بازم دیر کرده و کلاس اولش با استاد گند اخلاقش بود.
"بدبخت شدم...این ترمو پاس نمیشم...استاد بهم نمره نمیده..."
"به جای این حرفا برو اماده شو امروز به راننده میگم ببرتت"
پدرش گفت و رفت. نفهمید چطور حاضر شد و از پله ها پایین رفت هر چن که چند بار کم مونده بود با کونش بخوره زمین!
وارد اشپزخونه شد و بدون سلام یا گفتن کلمه ایی اب پرتقالشو خورد و داشت میرفت که صدای مامانشو شنید
"کجا?چیزی بخور بعد"
"دیرم شده...خدافظ میبینمت"
بعد چند تا بوس الکی که تو هوا برای مامانش فرستاد بدو بدو از خونه زد بیرون . سوار ماشین شد و پیش به سوی دانشگاه . دوباره ساعتو چک کرد نیم ساعت دیر کرده بود و این ینی فاجعه در انتظارش بود!

.........

همین که جلو در کلاس رسید نفس عمیقی کشید روز اولش بود و استرس و اظطراب کل بدنشو فرا گرفته بود
"کیم تهیونگ بیا تو"
صدای استادجدیدشو شنید ولی قبل اینکه پا به کلاس بزاره با یکی برخورد کرد و رو زمین افتاد صدای دادش کل دانشگاهو پر کرد با این صدا استاد و تعدادی از دانشجو ها بیرون اومدن تا ببینن چه خبره؟
"جئون بازم دیر کردی؟"
"معذرت میخوام...ولی دلیلم کاملا منطقیه"
"هی تو خوبی?"
چشاشو باز نکرده بود و دستش رو سرش بود که صدای یکی رو شنید مخاطبش کی بود? تهیونگ ? چشاشو باز کرد و یه پسر کیوت با موهای صورتی دید بیشتر شبیه جوجه ها بود
"خوبم ممنون"
با کمکش بلند شد و سرشو چرخوند تا کسی که نقش زمینش کرده بود رو ببینه ولی اونجا نبود
"اقای کیم خوبین ? اگه اره بفرمایین کلاس کلی وقت کلاسو گرفتین"
"معذرت میخوام"
استاد که از این خودخواها و زورگو ها بود چشم غره ایی رفت و وارد کلاس شد
"ناراحت نباش کمی گوه اخلاقه...راسی من جیمینم...پارک جیمین خوبه که اومدی کلاسمون"
"اهااا...ممنون جیمینی منم کیم تهیونگم"
"خوبه بیا بریم کلاس تا بیشتر خفتمون نکرده"
جیمین بعد گفتن حرفش وارد کلاس شد و پشت سرش تهیونگ
"خب بیا خودتو آشنا کن به کلاس "
"سلام همگی کیم تهیونگم از دیدنتون خوشحالم و امیدوارم هوامو داشته باشین"
بعد از تعظیم ۹۰ درجه ایی به جایی که استاد اشاره کرده بود قدم برداشت از اینکه جاش دقیقا بالا سر جیمین بود خوشحال بود بلاخره اولین کسی که باهاش آشنا شده بود اون بود!
"خب جئون ما هممون منتظریم تا دلیل منطقی تو رو بشنویم"
با هیجان منتظر بود ببینه کی جواب میده جوری که از حرفای استاد و اون دانشجو فهمیده بود دیر کرده بود پس استاد خطاب به اون گفته بود
پسری که تقریبا هم قدش بود و پیش جیمین نشسته بود بلند شد تهیونگ نمیتونست کامل چهرشو ببینه ولی اون عطر اشناش و صداش پاسخ اینکه اون کیه رو میداد!



Feel meWhere stories live. Discover now