در نظر من، زیباترین قسمت این داستان همینجاست.
همین جایی که از شعلههای برافروخته و سوزش آزاردهنده خبری نیست.
همینجا که آرام است ولی، از همیشه عمیقتر، با یک درد دائمی که آزار نمیدهد، که خوشایند است.
میدانم که ممکن است تا چندی دیگر، خبری از این گرما در قلبم نباشد. با این که دلم برایش و برایت تنگ خواهد شد، باید به تو آفرین بگویم.
من فکر نمیکنم هیچوقت از دوست داشتنت پشیمان شوم. همچنان فکر میکنم که تو بهترینی بودی که تا به حال نداشتم.
این نامهی خداحافظی من به توست، با آن که میدانم که نمیخوانی.
این درد لعنتی کی آرام میشود؟
YOU ARE READING
زر زرای الکی
Non-Fictionیه سری چیزا که پیدا می کنم ، یا خودم مینویسم این کتاب صرفا یه جورایی دفترچه یادداشتمه. قصد ارائه ی یه کتاب ادبی ندارم.