سهون نمیدونست بزنه زیره خنده یا بخاطر نگاهای جدی کای خودشو کنترل کنه
در نتیجه موفق به جلوگیری از خندش نشدو زد زیره خنده
-یااا اوه سهون چی تو این وضع خنده داره که داری میخندی ها؟
سهون مینون خنده هاش انگشت اشارشو سمت کای برد
-تو.... تو واقعا گانگستری چیزی هستی؟ چرا هر کی دم دستت میرسه میزنی؟
کای پوفی کشیدو روی صندلی خشک اتاق دیدار زندانیا کمی جابه جا شد
-بیخیال اصلا دلم نمیخواد بحثشو پیش بکشم
سهون خندشو کنترل کردو سر تکون داد-اوهوم... خب برا چی منو کشوندی اینجا؟
کای خودشو جلو کشید
-پول لازم دارم تا بیام بیرون
-چقد!
-حدود صد هزار تا
-فاک مگه چه غلطی کردی؟ زدی کشتی؟-آه بیخیال سهون اینا برای تو هیچی نیست وقتی بیام بیرون پولایی که تو گاو صندوق خونم دارمو میریزم جلوت فقط منو از فاک دونی در بیار
-باشه... کیونگسو چی؟
کای به صندلیش تکیه دادو نیشخندی زد
-اون حالا حالاها باید ادب شه
-پووووفف شما آدمو پیر میکنین
بلند شدو کای بهش خیره موند
-من میرم دیتو بدم توهم جلو پلاستو جم کن
و از اتاق بیرون رفت----
برم... نرم.. برم.. نرم..
موهاشو گرفت کشید و از بدبختیش ناله ای کشید
-آخه چرا موهاتو رنگ کردی که اینطوری مث خر تو گل بمونی
عااااه
آهی کشیدو کلا هودیشو روی سرش تا جلوی ابروهاش جلو داد و موهاشو به عقب برد تا حتی یه نخم مشخص نشه
-خیلی خب بک بیا تا درو باز کردیم سریعا بریم تو اتاق
نفسی گرفت
1..2..3
درو باز کرد
-سلام مامان
بلند گفتو مثل برق رفت تو اتاقش
ابروهای مامان و باباش بالا پرید
-کمی عجیب نشده؟
باباش بیخیال سری تکون دادو قهوشو خورد
-چیزیش نیست اونا تو همین رنج سنیشون همینطورن دقیقا مثل خودمون
مامانش با تردید سری تکون دادو به پله های طبقه بالا خیره شد
تا رسید به اتاقش درشو بست و نفس عمیقی گرفت و دستشو روی قلبش گذاشت
-اوه... به خیر گذشت
دره اتاقشو قفل کرد و سریعا سمت اینه اتاقش رفت کلاهشو از سرش کشید و با دیدن موهای بنفش رنگش دستشو جلوی دهنش گذاشت تا از ذوق زدگی صداش بیرون نره
YOU ARE READING
a shy boy [Completed]
Romanceخلاصه فیک✍️: 🔺بکهیون باکره یه پسره 20 ساله چشمو گوش بسته و به قول اطرافیانش بلوغیه که سعی در مخفی کردن کراش 2 سالش روی دانشجوی جذاب دامپزشکی؛ پارک چانیول داره (و حالا بگذریم که تو تنهایش با تصوارتش چیکارا میکنه💦) اما روزی هم فکرشو نمیکرد به بدتری...