"part. 11"

4.2K 919 45
                                    

سهون نمیدونست بزنه زیره خنده یا بخاطر نگاهای جدی کای خودشو کنترل کنه

در نتیجه موفق به جلوگیری از خندش نشدو زد زیره خنده

-یااا اوه سهون چی تو این وضع خنده داره که داری میخندی ها؟

سهون مینون خنده هاش انگشت اشارشو سمت کای برد

-تو.... تو واقعا گانگستری چیزی هستی؟ چرا هر کی دم دستت میرسه میزنی؟

کای پوفی کشیدو روی صندلی خشک اتاق دیدار زندانیا کمی جابه جا شد

-بیخیال اصلا دلم نمیخواد بحثشو پیش بکشم
سهون خندشو کنترل کردو سر تکون داد

-اوهوم... خب برا چی منو کشوندی اینجا؟

کای خودشو جلو کشید
-پول لازم دارم تا بیام بیرون
-چقد!
-حدود صد هزار تا
-فاک مگه چه غلطی کردی؟ زدی کشتی؟

-آه بیخیال سهون اینا برای تو هیچی نیست وقتی بیام بیرون پولایی که تو گاو صندوق خونم دارمو میریزم جلوت فقط منو از فاک دونی در بیار

-باشه... کیونگسو چی؟

کای به صندلیش تکیه دادو نیشخندی زد

-اون حالا حالاها باید ادب شه

-پووووفف شما آدمو پیر میکنین

بلند شدو کای بهش خیره موند

-من میرم دیتو بدم توهم جلو پلاستو جم کن
و از اتاق بیرون رفت

----

برم... نرم.. برم.. نرم..

موهاشو گرفت کشید و از بدبختیش ناله ای کشید

-آخه چرا موهاتو رنگ کردی که اینطوری مث خر تو گل بمونی

عااااه

آهی کشیدو کلا هودیشو روی سرش تا جلوی ابروهاش جلو داد و موهاشو به عقب برد تا حتی یه نخم مشخص نشه

-خیلی خب بک بیا تا درو باز کردیم سریعا بریم تو اتاق

نفسی گرفت

1..2..3

درو باز کرد

-سلام مامان

بلند گفت‌و مثل برق رفت تو اتاقش

ابروهای مامان و باباش بالا پرید

-کمی عجیب نشده؟

باباش بیخیال سری تکون دادو قهوشو خورد

-چیزیش نیست اونا تو همین رنج سنیشون همینطورن دقیقا مثل خودمون

مامانش با تردید سری تکون دادو به پله های طبقه بالا خیره شد

تا رسید به اتاقش درشو بست و نفس عمیقی گرفت و دستشو روی قلبش گذاشت

-اوه... به خیر گذشت

دره اتاقشو قفل کرد و سریعا سمت اینه اتاقش رفت کلاهشو از سرش کشید و با دیدن موهای بنفش رنگش دستشو جلوی دهنش گذاشت تا از ذوق زدگی صداش بیرون نره

a shy boy [Completed] Where stories live. Discover now