صبح قشنگی بود :)
پرنده های پرواز میکردن، اواز میخوندن ، خورشید خیلی زیبا بود
من ملفحه تختمو کنار زدم از تختم بلند شدم
یهو هری اومد تو اتاقم با خوشحالی
"صبح بخیر"
از اونجایی ک من شبا با لباس خواب میخوابیدم لباس مناسبی تنم نبود یکمم خجالت زده شدم:(
"صبح توام بخیر اما احساس نمیکنی باید در میزدی؟"
صبحانه توی سینی برام اماده کرده بود اون سینی رو گذاشت رو تختم ب خودش اجازه داد بهم نزدیک تر بشه
نفسای داغش به گردنم برخورد میکرد میتونستم احساس کنم
"فک نمیکردم بخوای بعد اتفاقات دیشب بخوای در بزنم ،خواستم با این لباسای خوابت ببینمت ک خیلی تو تنت قشنگه"
من نفسام بریده بریده شد خیلی سخت میتونستم نفس بکشم اون لباش با پوست نازک و لطیف گردنم برخورد کرد
برگشتم سمتش لبامو گذاشتم رو لباش دوتا دستام دو طرف شونش بود پاهام دورش گره خورده بود
ازش جدا شدم بابت صبحانه ای ک اورده بود توی اتاقم ازش تشکر کردم
"متشکرم،اما فکر نمیکردم بخوای صبحانه امو تو اتاقم بخورم "
"من نخواستم تو خسته بشی"
هری گفت
حتما کنجکاو شدید بدونید چ اتفاقی افتاد دیشب
خب دیشب من با هری قرار گذاشتم من با هری تو فضای مجازی اشنا شدم البته اینم بگم ک اولین قرارمون نبود منو هری بعد از مدت ها تونستیم عشقمونو بهم بروز بدیم اما هری بخاطر خجالتی بودنش نمیتونه حتی تو چشمام نگاه کنه یا راحت بتونه لمسم کنه
اون یجورایی مظلومه و کم حرف اما خوش خنده
من عاشق چال گونشم اون موهای فرفری جذابش :)
منو هری رابطه خیلی خوبی داشتیم باهم و از بودن پیش هم لذت میبریم
من ب هری نگاه کردم بهش یه لبخند شیرینی زدم اون عاشق چشمک زدن منه اون چشاش برق زد بعد از این کاری ک من کردم :)
اون گفت (هری)" تو خودتو برام شیطون میکنی ک قند تو دلم اب بشه"
"درسته من دختر شیطونیم هری اینو فراموش نکن"
من گفتم
"فراموش نمیکنم ، اما با این کارات منو اتیش میزنی"
هری گفت
"پی بزار اتیش بگیره یهو فوران کنه ببینم چی میشه"^-^
من گفتم
اون لباشو گاز گرفت ی نیشخند مرموزانه زد من میدونستم ک اون از شیطون بازیا من خوشش میاد
اون گفت ( هری ) "من یکاری دارم باید برم شرکت وقتی برگشتم اماده شو میخوام ببرمت بیرون باهم ناهار بخوریم"
من:
" باشه عزیزم مواظب خودت باش، راستش گشادیم میاد همراهیت کنم تا در میتونی همینجا بوسم کنی بری"
هری خندید بعد لبای گوشتیشو گذاشت رو گونه هام بعد با عجله رفت
منم لباسای خوابمو در اوردم بلند شدم ی لباس بهتری پوشیدم
یهو در خونه صدا اومددد........
~~~~~~~~~~~~
لطفا نظر یادتون نره و اینکه اینو فقط نوشتم بخاطر فالورام خوشحال میشم فالو بشم اگ نشم فحش گذاشتم برای کسایی ک فالوم نکردن
البته بازم ببخشید
اگ کنجکاوید ک بدونید کی در زده باید کامنت بزارید😑
YOU ARE READING
lover
Fanfictionسلام دوستاننن*-* این فن فیک درباره عشقی بین یک دختر با هری هست اونا همرو خیلی دوست دارن♡-♡ این رمان درباره زکدگی اون ها است:)) فک کنم قرار رابطشون خراب بشه با اومدن یک دختر دیگر:/