Kookmin part :)

435 66 3
                                    

Taehyung
یه پنج مین می‌شد که تمرین رو تمام کرده بودیم خیلی وقت بود که جایی نرفته بودیم و تمام ذهنمون شده بود آلبوم جدید

Jimin
نشستم به دیوار تیکه دادم خیلی خسته بودم ،این چند وقت زیاد نمیشد با جونگکوک وقت بگذرونم و خیلی از این
ناراحت بودم
تهیونگ: بچه ها الان ساعت ۶ عصر نظرتون چیه ساعت ۱۱ بریم کلاب؟ این چند وقت اصلا تفریح نکردیم بریم یخورده خوش بگذرونیم.
وقتی تهیونگ این رو گفت خیلی خوشحال شدم چون منم واقعا خسته بودم و دلم یک ذرع خوشگذرونی میخواست
جیمین : اره بچه ها تهیونگ راست میگه این چند وقت اصلا بیرون نرفتیم بریم یکم خوشبگذرونیم
بقیه بچه ها هم موافقت کردن و قرار شد ساعت ۱۱ در کلاب همیشگی باشیم
Jungkok
از تصمیم بچه ها خیلی خوشحال شدم چون این چندوقت اصلا نمیتونستم با جیمین باشم و الان فرصت خوبی بود که این روزا رو جبران کنم
بچه ها داشتن باهم خداحافظی میکردن منتظر شدم تا جیمین بره بیرون
وقتی از در رفت بیرون دستش رو گرفتم و بردمش پشت استودیو تا کسی ما رو نبینه چون هیچکس نمیدونست من و جیمین باهمیم
جیمین با خنده ریز : هی چیکار میکنی الان یکی ما رو میبینه
جونگکوک : نترس اینجا کسی ما رو نمیبینه
Jimin
چسبوندم به دیوار موهای صورتم رو کنار زد و همینجوری که داشت با دستاش صورتم رو نوازش میکرد یهم گفت
جونگکوک : میخوام امشب رو برای ددیت خاص کنی ها حواست باشه عصبیش نکنی چون بعدا خودت مجازاتش رو میچشی
دستم گذاشتم روی پیرهنش و همونطور که با لباسش بازی میکردم گفتم
جیمین: چرا باید ددیم رو عصبی کنم ؟
جونگکوک : همونجوری که چند وقت پیش ددیت رو عصبی کردی
جیمین: خب اون روز زیادی خورده بودم و مست شده بودم کارام دست خودم نبود قول میدم دیگه تکرار نشه فلن بزار برم تا بتونم کمی استراحت کنم که شب انرژی داشته باشم
Jungkok
گونه ام رو بوسید و و هلم داد عقب و دوید یهویی با پرش ریزی و خنده سرش رو برگردوند
جیمین : جونگکوکااا شب میبینمت
انقدر کیوت بود که خنده بلندی کردم و بوسش رو تو هوا گرفتم و گذاشتمش تو قلبم و گفتم میبینمت

19:42
Jimin
دوش گرفتم و با حوله سفیدم خودم رو روی تخت انداختم گوشیم رو باز کردم و عکسش رو دیدم با اینکه همین ۱ ساعت پیش پیشش بودم اما دلم کلی براش تنگ شده بود ناخداگاه صفحه گوشی رو بوسیدم و گوشیم رو روی قفسه سینم گذاشتم و چشمام رو بستم
Jungkok
با اینکه خیلی خسته بودم اما تصمیم گرفتم اول لباسم رو انتخاب کنم
یه پیرهن مشکی دکمه دار انتخاب کردم یا یک شلوار طوسی رنگ که پارچه شلواره یه رگه های نقره ایی براق داشت که برق میزدند
بعد از انتخاب تصمیم گرفتم برم یه چیزی بخورم و کمی روی مبل دراز بکشم و فیلم ببینم

dadWhere stories live. Discover now