part 3

1.7K 242 65
                                    

جونگکوک که از سر عادت چشاش گرد شده بود. نگاهی به هوسوک متعجب و جیمینه پشم ریخته انداخت..مگه این یارو کیه؟

_فتبارک الله احسن الخالقین.

هوسوک با زمزمه متعجب بودنش از جذابیت این مرد رو به نمایش گذاشت.

+عام هو..هوسوک شی این شخص رو از کجا میشناسی؟

_مطمئن نیستم خودشه ولی یازده سالم که بود بهم هنر تدریس میکرد..

•با این حساب سر کلاسش به احتمال زیاد هرروز یا سکته میکردی یا خوابت میگرف یا از جذابیتش کور میشدی..

_فک میکنی خیلی بامزه ای؟ هنره فاکیمو هربار نمره کامل میگرفتم بزغاله سطحی نگاه نکن عمیق نگاه کن پشمک

+خفه شید یکم...این یارو بهت هنر درس میداد؟!

_آره چطور؟!

•هیچی دیگه...از پیکاسو بودنت متحیر شده

هوسوک به جونگکوک چشم غره رفت و با لبخند مهربونی سمت جیمین برگشت

_دوسال بهم هنر درس داد ولی بعد نمیدونم چ‌اتفاقی افتاد غیبش زد.
.
.
.
ایونجی مدیر دانشگاه با ورود تهیونگ به دفتر با هول از جاش بلند شد
_س..سلام آقای کیم شما کجا اینجا کجا. بفر..بفرمایید بشینید. کار خاصی داشتید که تشریف آوردید اینجا؟!

تهیونگ یقه ی کتشو با پوزخند کوچیکی که گوشه ی لبش داشت درست کرد. چونش جلو اومده و سینشو سپر کرده بود و با اعتماد به نفس خاصی که فقط متعلق به خودش بود و هر آدم سلطه گری رو به زانو درمی‌آورد سمت صندلی قدم برداشت و آروم و با وقار نشست.
+اوه پارک ایونجی...فکر ک نکردی اونقدر بیکارم که فقط برای احوالپرسی ای که تا حالا یبارم بین من و تو به وجود نیومده اومده باشم؟

با صدای بم شده ی قوی و محکمش صحبت کرد که خبر از کار مهمش میداد. همین کارهای کیم تهیونگ بودن که همه رو به زانو خم کردن جلوی خواسته و دستورش و سر انداختن وادار میکرد. لحن صدا و طرز صحبت کردنی که به کار میگرفت،نگاه نافذی که مستقیم چشای طرف صحبتشو هدف میگرفت و قدم های محکم و مطمئنی که برمیداشت، بوی قدرت میداد و همه رو مطیع خودش میکرد.

-البته که همچین فکری‌نکردم قربان مطمئنن کار مهمی دارین که اومدین اینجا.

تهیونگ اخم کرد

+ایمیلم به دستتون نرسید؟؟

------------------------------
با ورودش به کلاس رسما همه افرد تو اون اتاق تقریبا بزرگ خفه شدن. بیست و نه نفر از جذابیت و قدرتی که میشد بوش رو حس کرد و یک نفر از آشنا بودنش.

تهیونگ کیف سامسونتش رو روی میز گذاشت٬دکمه ی کتشو باز کرد٬ جلو کلاس ایستاد دستاشو توی جیب شلوار و گلوشو صاف کرد.

دانشجو ها به منظور احترام از جاشون پاشدن و کیم با اشاره ی سر و چشم بهشون اجازه ی نشستن داد.

-کیم تهیونگ هستم دبیر هنر جدیدتون.

----------------------------------

هق میدونم کمه و طول کشید تا بزارمش ولی سفرم الان مدارسم که شروع شدن
*اشک ریختن

سعی میکنم ازین به بعد زودتر آپ کنم این پارتو دیر آپ کردم چون نوشته بودم بعد یهو تا نصفه پرید منم انرژیم پرید باهاش:"

امیدوارم خوشتون بیاد💙

آیا میدانستید این ستاره هه که زیرش ووت نوشته شده کینکه فشار دادن داره؟:" تازه همیشه هم هورنیه:" پس فشارش بدید(∩_∩)

لاو یو آل( ˘ ³˘)❤

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 10, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Savege Love || VKOOK Where stories live. Discover now