زمین هم گاهی اشک میریزد. با چشمه هایی کهن و خسته.اشک هایش هستی سرشار از زندگیست.طلوع حیاتی برای ماهی های به وجد آمده.در تلألو نور خورشید حزن زمین رودخانه ای خروشان را پدید میآورد.گیاهان هرز بر آن تکیه میزنند و سنگ ها در ذره ذره وجودش می غلتند.سیرسیرک ها نغمه کنان لانه ای بر کنارش میسازند و عنکبوتی تاری میتند.
رودخانه میگذرد و زندگی را با خود همسفر میکند.حال چشم هایت را ببند و گوش سپار. عنکبوت پاهایش را بر تار های ویالون حرکت میدهد و پرندگان اپرا می خوانند.
رودخانه گذر میکند و چشم هایت را با خود میبرد و نوازش گونه بر گوش هایت بوسه میزند.
دست هایت را در میانش بگذار و رودخانه را لمس کن. اشک بریز و با او هم صدا شو. گوش فرا ده و بر سمفونی رودخانه تکیه بزن در آغوشش بگیر و جزئی از او شو. تو هم اشک شو رودخانه شو و بگذر.
YOU ARE READING
Please be my sun
Randomتو خورشید منی. همون قدر زیبا همون قدر درخشان و همون قدر سوزان از دور زیبایی اما وقتی نزدیکت میشم میسوزم ولی من مثل یه آفتاب گردون هر جا میری نگاهت میکنم.پس لطفاً خورشید من باش و گونه هام رو نوازش کن.قول میدم وقتی نزدیکم میشی چشمام رو ببندم.