Our sweet childhood memories𝐵𝓎 𝒜_𝒸𝒽𝒶𝓃
🎼🎼🎹🎼🎼🎹🎼🎼🎼🎡🧸🎼🎼
پیانو،تنها چیزی که منو یاد تو میندازه،وقتیشروع میکنم به نواختن حس شیرین آرامشتمام وجودم فرا میگیره درست مثل لحظاتی که کنارم بودی دقیقا همون لحظاتی که نیاز به یه نفر داشتم تا منو بفهمه،منو بشنوه،تواومدی توی زندگیم دقیقا همون لحظه ای که زخمی بودم و نیاز به مرهم داشتم شدی همون مرهمی که همیشه بهش نیاز داشتم مرهمی که زخم های چندساله ی روحم رودرمان کردی،لمس کلاویه های پیانو منو یاد زمانی میندازه که کنارم نشسته بودی و با شیطنت همیشگیت کلید های سیاه و سفیدپیانو رو فشار میدادی هروقت به اون لحظه فکر میکنم ناخواسته لبخندی روی صورتم نقش میبنده پس باید بابت همین لبخند هاازت تشکر کنم چون به اون حس شیرین کوتاهی که گاهی اوقات توی وجودم شکل میگیره واقعا نیازمندم.
یادمه که هیچی در رابطه با پیانو نمیدونستی برای همین ازم خواستی تا بهت یاد بدم اولش به خاطر اینکه خجالت میکشیدم درخواستت قبول نکردم ولی اونقدر پافشاری کردی که قبول کردم نمیدونم یادته یا نه ولی من روزی که تونستی اولین آهنگت بزنی خوب یادمه اونزمان اونقدرا مستقل نبودم و پول نداشتم و همین باعث میشد خجالت بکشم چون نمیتونستم برات هدیه فوق العاده ای که مد نظرم بود برات بگیرم.
دلم میخواست اولین نفری باشم که بهت هدیه میده برای این موفقیت بزرگ پس تصمیم گرفتم اولین نفری باشم که برات هدیه میگیره سریع رفتم سراغ قلکم و با تمام قدرتم اون خوک بیچاره رو شکستم با دیدن پول ها و سکه ها از خوشحالی بالا و پایین میپریدم و سریع از روی زمین همش جمع کردم و سریع برات یه سرکلیدکه شبیه پیانو بود خریدم اون روز وقتی بهت دادمش لپم با شوق بوسیدی و چیزی نمونده بود تا من از خجالت آب شم برم زیرزمین.
اون دوچرخه ای که آبی بود یادته؟من که یادم نمیره چون اون دوچرخه باعث آشنایی من با یه پسر کوچولو نق نقو و در عین حال دوست داشتنی شده بود پس هیچوقت فراموشش نمیکنم شاید خنده دار به نظر بیاد ولی خوشحالم که اون روز بهاری با اون دوچرخه آبی زدم بهت و مجبور شدم تا بیمارستان برسونمت البته به خاطر سنمون مجبور شدیم به خانوادت زنگ بزنیم من خیلی ترسیده بودم دعوام کنن ولی برخلاف تصورم مادر مهربونی داشتی درست مثل خودت میدونم الان که داری این میخونی از خنده پخش زمین شدی.یادمه حرف های کلیشه ای زیاد میزدی و هروقت بهم پیشنهاد میدادی تا بریم سینما فیلم هایی که پیشنهاد میدادی پر بود از کلیشه برای منی که از کلیشه متنفر بودم کنار اومدن با این چیزا برام سخت بود ولی ببین باهام چیکار کردی که الان عاشق این جور چیزهام حتی باور کن تو این نامه ای هم که دارم مینویسم خیلی کلیشه ایه.
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد،شاید فکر کنی دارم اغراق میکنم ولی حاضرم الان هر کاری کنم تا تورو دوباره ببینم میخوام تو این نامه تمام ناگفته های دلم بهت بگم.
YOU ARE READING
our sweet childhood memories🎼🎹
Fanfictionدقیقا مثل کلاویه های پیانو در کنار همدیگه موسیقی زندگیمون میسازیم و همدیگه رو کامل میکنیم مثل همون کلید های سیاه و سفید مکمل همدیگه ایم