پارت هشتم قلب منمایکل : اگه باهام نیای بد میبینی جئون
کوک: هه حتما
جولی: کوک چیکار کنیم
کوک: تا پنج دقیقه دیگه فرار کن باشه
جولی: باشه
....
____________________________________
*************************************کوک
نمیدونستم چیکار کنم ترسیده بودم
ولی نباید نشون میدادم از مایکل متنفرم خیلی حتما الان میپرسید مایکل کیه
فلش بک
امریکا
مدرسه کوک
مایکل ی دورگه امریکایی کره ای بود
ی پسر عوضی خود خواه من وقتی رفتم امریکا فقط با یکی از مورده اعتماد ترین خدمتکار هام بودم اون ازم بزرگتر بود و ازم مواظبت میکرد
وقتی میرفتم دبیرستان مایکل و چند تا از دوست هاش همش اذیتم میکردن مایکل بهم میگفت مال اونم ولی من اصلا بهش اهمیت نمیدادم بخاطر اون بود که من ده سال امریکا موندم اون همش منو آزار میداد
منو کتک میزد من فقط چهارده سالم بود ساده بودم همه با صورت زخمی برمیگشتم خونه و جولی این موضوع رو میدونست ولی بقیه نمیدونستن تو مدرسه دوستی نداشتم بخاطر اینکه هرکی میومد سمتم مایکل تهدیدش میکرد و به کل مدرسه میگفت من مال اونم
وقتی شونزده سالم شد پدر مایکل منو دزدید و برد عمارتش بهم گفت باید با مایکل دوست شم وگرنه منو میکشت
ولی من قبول نکردم پدرش منو خیلی زجر داد ولی من به هیچکس نگفتم ریختم تو خودم و این کار باعث شد من داغون شم ی عالمه راز دارم که به هیچکس نگفتم الان تبدیل شدم به ی آدم یخ ولی دیگه نمیخوام ضعیف باشم درسته اون منو میخواد ولی من نمیخوام برده اش باشم دیگه کوک سابق نیستم من الان جی کیم نه کوکی میخوام بهشون نشون بدم جی کی کیه باید بهشون بفهمونم جی کی چه کارا نمیتونه بکنه باید بفهمن
زمان حال
کوک
به کی از آدماش گفت بیاد سمتم جولی رو پشتم قایم کردم
کوک: جولی این که اومد سمتم من هواسش رو پرت میکنم تو هم فرار کن باشه
جولی: کوک تو چی پس
کوک: من حسابشون رو میرسم و توهم میری کمک میاری باشه
جولی: باشه
یکی از آدماش که اسمش جک بود اومد سمتم و میخواست مچ دستم رو بگیره ولی من از اون سریع تر بودم و ی مشت کوبوندم تو صورتش و افتاد زمین
کوک: جولی حالا
به حرفم گوش داد و فرار کرد
اون یکی از آدماش میخواستم برن طرفش که من سریع رفتم و با ی ترفند زدمش زمین
مایکل: اوه میبینم قوی شدی بانی
کوک: بانی نه من جی کیم اسممو نشنیدی نه
جی کی : بهتره به آدمات بگی از سره راهم برن کنار وگرنه تا دو هفته باید تو بیمارستان بخوابن
مایکل: ههههههه (هههه و مرض)
کوک: خنده داره مایک مگه نه
در همین حال
جولی
سریع فرار کردم و خودم رو به در فروشگاه رسوندم و سریع پیاده شدم ماشین پلیس رو دیدم
سریع به طرفش رفتم و موضوع رو گفتم اونا هم منو شناختن و به مرکزشون زنگ زدن
تا بتونن درخواست نیروی بیشتری بدن میترسیدم کوک اون تو بود و من بیرون
ی لحظه سرمو برگردوندم ماشین بابا رو دیدم سمتش رفتم
بابا داشت با تلفن صحبت میکرد
بابا: جوگیونگ تو اینجا چیکار میکنی
جوگیونگ با گریه : بابا کوکی اون تو با چند نفر درگیر شده لطفا نوری کین فقط کمک کن بعدان برات تعریف میکنم خواهش میکنم
بابا: کوک کجاست
جولی: اونجا
کافه رو نشون دادم
باهم دیگه رفتیم اون سمت پلیس ها بابا مو دیدن و شناختن
پلیس: آقای جئون
جئون: بله خودمم
پلیس: دخترتون میگن پسرتون اونجا هستن و ما دوربین ها رو چک کردیم و دیدم بله پسر شما وسط ی عده آدم هستن و ما درخواست آدم های بیشتری به مرکز دادیم و اونا تا یک دقیقه دیگه اینجام نگران نباشین
جولی
باورم نمیشه حتی خبرنگار هام فهمیدن و اومدن اینجا
پلیس ها رسیدن و با ما رفتیم داخل
وقتی رسیدیم ..
جولی: خدا ی من اینجا چه خبره
همی اون آدما رو زمین افتاده بودن
کوک: جولی بابا
منو بابا به سمتش رفتیم
بابا: اینجا چه خبره کوک اینا کین
کوک: بعدان برات تعریف میکنم
خبرنگار ها اومدن
و داشتن فیلم میگرفتن
مایکل فرار کرده بود
و
این بد ترین اتفاقی بود که میشد گفت اونم برای کوک
اون خیلی سختی کشیده بود تا اینجا درد های خیلی زیادی کشیده بود ولی ما که نمیدونیم فردامون چه طور پیش میره مگه نه ؟
ایشونم مایکل هستن با اجازتون
اقا در اصل ایشون تیک تاکرنسلام گوگولی ها اینم از این پارت امیدوارم خوشتون بیاد
عاشقتونم
و ممنون از حمایتتون ازم
❣️💗🙃😘
YOU ARE READING
My heart
Romanceمدرسه ای/ کمی اسمات/ عاشقانه/ هپی اند چی میشع اگه جونگکوکی که نصف عمرشو تو امریکا گذرونده برگرده کره چی میشه اگه تو دانشگاه با یک آدم عوضی اشنا شه چی میشه اگه درگیر احساساتی بشه که ازش سر درنمیاره..... Copel: Vkook, yoonmin, namjin, jhope+Jennie...