با پرت شدن کلم به جلو و سوزش گردنم جیغ کشیدم
جیمین:باز که داری چس ناله میکنی گم شو بیا بریم تا تهیونگ نیومده دوتامونو به فاک نداد
با اعصبانیت یه نگاه بهش انداختمو از رو تخت بلند شدم قرار بود بریم خونه شوگا هیونگ که اونجا اوما اپامم بودن یه مهمونی کوچیک اونم تو چه روزی:-(
متنفرم از دوره های جفت گیری همیشه وقتی نزدیک جفت گیری میشیم یه مشت هورنی بد ترکیب میرن تو هیت حسابی استرسم میگیره و سعی میکنم از خونه نرم بیرون:(هرچی نباشه یه امگام
تو همین فکرا بودم و تند تند از پله ها پایین میومدم خودمو جیمین به تهیونگ که رسیدم دیدم با ژست خاص همیشگیش درحالی که یه سیگار تو دست راستش یه پاش رو یه پایه دیگشه و با حرص به سیگار پک میزنه
جونگکوک:تههههه
دویدم سمتشو طی یه حرکت ناگهانی خودمو انداختم روش اول یکم شوکه نگام کرد بعد سیگارو خاموش یه دستشو دور کمرمو اونیکی گزاشت رو باسنم و چنگ ارومی بهش زد
تهیونگ:مث اینکه بیبی دلش تنبیه میخواد هومم
و سرشو برد تو گردنمو یه گاز اروم گرفت سرشو بردم عقب
کوک؛نکنننن چیمی ازیتم کرد
تهیونگ بخاطر لوسی پسر کوچبکتر تک خنده ای کرد و اروم بلند شد و کوک رو گزاشت زمین
جیمین:عووووووق لوس بد قیافه کوک اینقد لوس نباش:|
زبونمو در اوردم:ته ته خودمه به تو چه کوتوله
جیمین همونطور که ادامو در میاورد رفت بیرون و نشست تو ماشین
رفتمو جلو نشستم و تهیونگ هم ماشینو روشن کرد
چندسالی میشه که فهمیدیم جفت همیم تهیونگ یه الفای اصیل بود
دوسش نداشتم چون عاشقش بودم و همین دوست داشته شدن من توسط تهیونگ منو به یه بچه که به شدت وابستش بودم تبدیل کرد با حرکت دست تهیونگ رو پام نگاش کردم
تهیونگ:به چی فکر میکنی
کوک:هیچی
جیمین؛به اینکه چرا اینقد بد قیافست
با اعتراض نگاه تهیونگ کردم:تهههههههه
جیمین زیر لب:بانی لوس
با کل کل کردنای ما به عمارت بزرگ شوگا هیونگ رسیدیم
سریع پریدم پایین و به محض اینکه اوما و اپا رو دیدم دم وورودی جیغ زد و پردیم بغلشون
کوک:اوما جینننننننن
با خنده و شوخی رفتیم داخل کل طول شام خوردنمون هی تهیونگ دستشو رو پاهام و بین پاهام میکشید
که یدفعه صدای برخورد یچیزی با میز اومد بلههه هوسوک قاشقش افتاد که بردارش که ذید ویکوک در خال چه کارین
هول کردمو سریع دست ته رو هل دادم
هوسوک:خدا لعنتتون نکنه اخه اینجام دس بر نمیدارین
خجالت زده سرمو انداختم پایین
ته:خب پس ما میریم اتاق
و پشت بند حرفش دست منو کشید از پشت میز بلند شدیم.....
با پا درو بستو شروع کرد با ولع بوسیدنم دستامو دور گردنش حلقه کردم
اروم بلندم کرد و بی طاقت به بوسیدن هم ادامه دادیم دهنمو باز کردم و تجازه ورود به زبون سرکشش دادم ناخداگاه اهی کشبدم و پیراهن ته رو بیشتر تو دستم مچاله کردم اخه باسنم رو مدام رو دیک تحریک شدش حرکت میداد
کوک:ددیییی اهههه
با صدای ناله هام حشری تر شد و حجوم بر به گردنم سرمو انداختم عقب و اه غلیظی سر داذم
کوک؛اههههع
پیراهنمو تو تنم جر داد و دکمه های خودشم تند تند براش باز کردم انداختم رو تخت و روم خیمه زد نوک سینمو به بازی گرفت و بین بوسه هاش گردنمو لاو بایت میزاشت
از شدت لذت به خودم میپیچیدم چنگی به موهاش زدم و سرشو اوردم بالا و با ولع بوسیدمش با اونیکی دستم کمربندشو تند باز کردم و بی طاقت با پا در اوردمش خواستم مال خودمم در بیارم که دستشو گزاشت رو دستم و از خشتک جرش داد یه جیغ کوتاه کشیدم
با گریه:ددیی...زود..تر
با چشمایی که از همیشه خمار تر شده بود و صدای بمش
ته:بیبی از ددی چی میخواد
با بی طاقتی یه قطه اشم دیگه:دیک..شو
باکسرمو هم پاره کرد نشیت و تکیه داد به تاج
ته:بخورش برام بیب
رفتم بین پاهاش و شروع کردم به ساک زدن
ته؛اهههه...تندتررررر
و به موهام چنگ زد و عمیتر فروش کرذ تو دهنم عوقی زدم و دوباره شروع کردم
ته؛اهههع..کوک تو...خی..لی خوبی
تند موهامو کشید و درحالی که میبوسبدم دوباره روم خیمه زد فک کنم لبم زخمی شد
سر دیکشو حس کردم
کوک:تههههه توروخداااا
ته؛هیشششششش
و اروم تا نصف اومد که نفثم از بزرگیش برید
کوک:اههههه...هق...ته..ت..و...بزرگی ...درش.بی
مزاشت ادامه بدم و کامل وارد شد و تند خودشو توم تکون میداد جیغ بلندی کشیدم و پشتشو و گردنشو چنگ زدم نیپلامو به بازی گرفت ثدای اه ناله های من و برخورد بدنامون تنها ثدا بود
تند تند خودشو تکون میدا و ناله های مردونش که تو صدای بدنامون گم میشد درخالی که نزدیک بودم بلند و کشیده صداش زدم
کوک:تعهههههههه...اممممم..اههه.من...دارم..می
ته:بیب زودتر از ددیش نمیاد
و دستاشو محکم دور دیکم حلقه کر اهی کشیدم نقطه حساسمو که پیدا کرد
کوک:اهههههههههه.همون..جا
کمک کم درد جاشو به لذت داد و ناله های بلندم تو صدای برخود بدنامون و ماله هی تهیونگ گم شد
تلمبه هاش محکمتر شده بود درد داشتم همینطور که گریه میکردم با التماس:تهههه..دستتو...بردا...ر ...درد
با اه غلظی توم خال شد و دستشو رو دیکم تکون داد که با فشار خالی شدم
همونطور که داخلم بود خم شد رو صورتم و لبمو اروم بوسید و نگام کرد چونم دوباره لرزید که خارج شدو منو کشید تو بغلش
ته:دوست دارم سکسی بانی من
کوک:منم
و بع خواب عمیقی فرو رفتن بیخبر از اینکه تو اتاق کناریشون هم این ناله عای یونگی بود که میومد و ضربهای سریع هوسوک و نامجینی که برای خوشبختی پسر کوچیکشون بازهم خوشحال بودند واینجا جیمینی که زیر لب فحش به برادر کوچبکش میداد و از سینگلی رنج میبرد😂THE END
YOU ARE READING
<devile bunny🧚♂️>
Fanfictiononeshot🥂 ⇢ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : #VKook ⇢ɢᴇɴʀᴇ : omegaverse,smut,romance,fluff ⇢ᴡʀɪᴛᴇʀ : lowna 《:برای من بمون :از اولم برای تو بودم:)》 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° صافت ترینم برای کوکی داستان🎈🧚♀️