خب سلاممم این اولین پارت فیک هست اگه خوشتون اومد دنبال کنید و منتظر قسمت های بعدی باشید ❤️
از دیدگاه جانگکوک:
-جانگکوکااااااااا
با صدای مامانم چشمامو باز کردم و به لباسای اتو شده آویزون شده به کمد نگاه کردم واقعا که نمیخواستم برای اولین روز به دانشگاه جدید برم من به دوستای قبلیم عادت داشتم و بعد از اومدن به سئول واقعا حس خوبی نداشتم اونم با خبرایی که از دانشگاه معروف اینجا شنیده بودم واقعا که تعریفی نداشت لباسامو پوشیدم و کیفمو انداختم رو دوشم و بدون صبونه به سمت دانشگاه راه افتادم (اینم بگم که قبل اومدن به تمام حرفای مزخرف مامانم راجب درست رفتار کردن گوش دادم😒)با اتوبوس سریعتر از پیاده رفتن خودم به دانشگاه رسیدم و با دیدن بچه های کوچیک و بزرگ که داشتن با هم میرفتم نگاه میکردم توی حیاط یه دیوار بود که پشتش صندلی و میز برای غذاخوری بود که البته کاملا از دید همه به دور بود اونجا دو تا پسر داشتن همدیگه رو میبوسیدن بعد از اون صحنه واقعا ترسیده بودم که کجا ثبت نام کردم به سمت اتاق مدیر رفتم و در زدم
-بله بفرمایید
-سلام من جئون جانگکوک دانش آموز انتقالی هستم
-اوه بله بله الان به خانم لی میگم شمارو به کلاس ببره
وقتی وارد کلاس شدم معلم گفت باید خودمو معرفی کنم من چون پسر خجالتی بودم با گونه های سرخ شده گفتم:(امممم..... س..سلام.....من..... ج....ئ...جئون جانگکوک هستم از بوسان همین) خانم لی هم با یه لبخند کوچیک گفت:(خب خوشحالم از آشناییت میتونی پیش جیمین یا تهیونگ بشینی هر جا که راحت تری برو و بشین)به پسر مو طلایی کیوتی که با لبخند بهم نگاه میکرد نگاه کردم بنظر پسر خوبی میومد ولی اون پسر مو مشکی خیلی ترسناک بود پس سعی کردم همونجا پیش آمممم آهان جیمین بشینم رفتم و کنار میز وایسادم تا وسایلش رو جمع کنه آروم سلامی دادم که نشنید پس نشستم و اون زنگ رو خیلی ساده گذروندم و توی استراحت دو زنگ خواستم برم دستشویی که توی اونجا صدا های ناواضحی رو میشنیدم که با جلو رفتن بیشتر میشد صدای ناله و آه و اوه کردن نازک و خیلی هم کیوت بود (این چه فکریه جانگکوک) پشیمون شدم و خواستم برم بیرون که دستی روی پهلوم حس کردم پس سریع برگشتم و محکم به دیوار کوبیده شدم صورتش کاملا مشخص نبود چون سرش رو توی گردنم برده بود..... نفسم بالا نمیومد به سختی هلش دادم.... از دیدنش جا خورده بودم......این همون پسره ترسناکه.......از دید تهیونگ:
از دستشویی میومدم بیرون که باز اون پسر کیوت که دانش آموز انتقالی جدید بود رو دیدم که خیلی کیوت داشت به ناله های اون دو تا احمق که اینجا هم دست بردار نبودن گوش میکرد و گونه هاش قرمز شده بودن منم فکرایی به سرم زد پس رفتم و از پشت گرفتمش و محکم به دیوار کوبوندمش چون گردنش خیلی تحریک آمیز و سفید بود خواستم طعمش رو بچشم پس سریع شروع کردم به گاز گرفتن یه تیکه از گردنش از طرز نفس کشیدنش فهمیدم ترسیده تا اینکه منو با شدت هل داد...... نمیدونستم یه بانی انقد زور داره........خب خب این از اولین پارت اگه سوالی از فیک یا خودم داشتین بپرسین جواب میدم و دوست دارم بیشتر با سلیقه هاتون آشنا بشم مثلا بگید دوست دارید توی فیک چه اتفاق های بیوفته 🙃❤️دوستون دارم
YOU ARE READING
savage love 😈
Romanceخب سلام این اولین فیک منه و امیدوارم خوشتون بیاد *~*❤️ کاپل اصلی:ویکوک کاپل های فرعی :نامجین و یونمین ژانر:رومنس,روزمرگی,هپی اند,اسمات,یکم بی دی اس ام^^ تایم آپ:نامشخص