'نمیخوام دوباره تکرار کنم! تمام حواستون رو روی قطعهای بذارید که قراره بنوازید. این مراسم به گفته آقای شین خیلی مهمه پس آبرو و اعتبار من و جایگاه خودتون توی گروه رو حفظ کنید. فعلا برید استراحت کنید، مراسم ساعت ۴ شروع میشه.'
تمام نوازندههایی که ایستاده بودن و داشتن به حرفهای اون مرد گوش میکردن، بعد از خروجش از سالن تمرین نفس راحتی کشیدن و شاید بیشتر از نصفشون هم دعا میکردن که گند نزنن.
همه میدونستن که کیم تهیونگ چقدر توی کارش ترسناک و جدیه!...
راهش رو به سمت اتاق آقای شین، کشیش کلیسای بزرگ سئول کج کرد. در اتاق باز بود و همزمان با اجازه گرفتن، واردش شد.
'بفرمایید داخل آقای کیم! خسته نباشید.'
آقای شین گفت، همزمان که به نشانه احترام از سر جاش بلند شد و تهیونگ رو کمی خجالتزده کرد.'ممونم آقای شین'
با اشاره مرد مسن روی مبل تکنفرهی روبروی میز کار اتاق نشست.'خب... تمرینات چطور بود؟ همه چیز آمادست برای مراسم امروز؟'
آقای شین پرسید؛ از جدیتی که تهیونگ توی کارش به خرج میداد خبر داشت؛ بالاخره هر چی نباشه بهترین گروه موسیقی کره رو، پسر جوونی که مقابلش نشسته بود اداره میکرد.'بله هیچ مشکلی نیست و تمام نوازندهها با توجه به لیست قطعههایی که چند روز پیش بهمون دادید، تمریناتشون رو انجام دادن. فقط میخواستم دلیل اینکه از گروه ارکست خود کلیسا برای مراسم استفاده نکردید مطلع بشم اگر امکانش هست؛ چون تا اونجایی که میدونم، مسئولیت این کار برای تمام مراسمها به دوش گروه ارکست کلیساست.'
تهیونگ با جدیتی که همیشه توی صورتش و لحن صداش مشخص بود، گفت و نگاهش رو به صورت پیرمرد دوخت.
' تا اونجایی که من میدونم، این درخواست خانواده عروس مراسمه که بهترین گروه ارکست رو برای امروز داشته باشن و همونطور هم که برنامهریز مراسم احتمالا بهتون گفته، هزینش هرچقدر باشه مهم نیست و باتوجه به اینکه شما بهترین گروه ارکست کره رو دارید، بهترین انتخاب بودید.'
کشیش با لبخند کوچیکی که اکثر اوقات روی لبهاش بود حرفاش رو به پایان رسوند.
'بله متوجهم. اون روز نتونستم درست با خانم جانگ (برنامهریز مراسم) صحبت کنم چون سرشون خیلی شلوغ بود و باید میرفتن. نوازندههای من توی کارشون بهترین هستن! درسته سختگیریهای زیادی میکنم ولی این چیزی از قابلیتهای بیاندازه اونها کم نمیکنه! آدم پولیای نیستم ولی این مراسم برای گروهمون خیلی بدون برنامهریزی بود و طبیعتا استرس و فشار زیادی رو برای هممون ایجاد کرد. بخاطر همین ازتون میخوام اگه در پایان مراسم خانم جانگ رو دیدید، بهشون بگید که میخوام باهاشون درباره دستمزد نوازندههام خصوصی صحبت کنم.'
YOU ARE READING
Piano
Fanfictionتموم شد... نخی که اون دو تا رو به هم وصل کرده بود، حالا به شکل یه طناب پوسیده دراومده بود؛ اما یک سر این طناب هنوز تهیونگ رو به زندگیش وصل میکرد... به جونگکوک... کسی که با رفتنش، تار و پود وجود تهیونگ رو از هم جدا کرد...