ديجور
« آيا خواهان مرگ هستي؟ به سان آهويي که با آخرين نفسش متبارک شده باشد؟» جملاتي از نمايشنامۀ جنون آني را مي خوانم. مي دانم که خاطراتي را براي او تداعي مي کند. پاسخ مي دهد: « آه تو نمي داني. من او را طلب مي کنم، تمام شب، قبل از خزيدن به بالينم.» چيزي سينه ام را مي فشارد. چيزي که تا به حال حس نکرده بودم. چيزي که باعث مي ش...