Select All
  • 𝙢𝙖𝙩𝙘𝙝✗
    5.3K 1.4K 11

    خلاصه‌: وقتی سروصداها شدت گرفت، تهیونگ سرش را کنار کشید تا دلیل همهمه‌ را بفهمد. نگاهش را که منحرف کرد توانست بدن نیمه‌برهنه و روغنی پسر را ببیند. همان رنگ پوست و همان چهره‌ی آشنا! ناگریز از حسی که وجودش را درگیر کرده بود، ایستاد و بیشتر به رینگ نزدیک شد. حتی برای یک لحظه هم نمی‌توانست مسیر چشمانش را از ظاهر پسر جدا ک...

    Mature