Pilih semua
  • نگون سار cyclamen
    25.2K 5.3K 57

    [ کامل شده] مثل گلی که با تابستون و زمستون بسازه ، با گرما و سرمای زندگی ساختم ‌ تا فقط ناجیم رو ببینم. اما اون فقط یه پرتگاه عمیق بود . یه سیاهی مطلق که تمام امیدم رو محو کرد . و من دیگه نمیتونم به امید اینکه میشنوه ، شبها باهاش حرف بزنم... ~~~~~~~~ **اسامی ذکر شده در داستان هیچ ارتباطی با اشخاص در دنیای واقعی ندار...

    Lengkap  
  • Nyctophile
    15.9K 4.1K 26

    *اصلا چرا کشتیش؟ _من کی رو کشتم؟ *لیام پین؛ تو زین مالیک و تمام اعضای خانوادت رو کشتی!! _من این کارو کردم؟ چه...خفن! •liam top •dark ⚠️این داستان شامل محتوای دلخراش است

    Lengkap  
  • the legend (Completed)
    2.1K 394 13

    در عجبم بعضی انسان ها تا چه حد میتوانند به خدا نزدیک باشند و در طرفی دیگر انسان های درنده خویی در حال نابودی زندگی یک بنده ی دیگر باشند.. (این داستان حمایتتون رو نیاز داره بهش یه شانس بدین از خودش دفاع کنه:))

    Lengkap  
  • Drifting [ Persian Translation ]
    18.7K 3.5K 16

    • زین همیشه متفاوت بوده. از زمانی که یادش میاد، همیشه "مردمی" رو اطرافش میدیده. خب، اون با پدر و مادر و سه تا خواهراش زندگی میکرد و همیشه همینطور بوده. ولی یه نوع دیگه ای از "مردم" که شاید زین هرگز اونها رو ندیده، ولی همیشه کنارشن. بخش متفاوت و عجیب غریب قضیه اینه که هیچ کس به جز زین نمیتونه اونها رو ببینه. و حتی گاهی...

    Lengkap  
  • Part of he[Z.M]
    29.6K 5.3K 54

    زین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمی‌خوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمی‌خواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخن‌هاش گرفت. -تو بهم.. تو بهم قول داده بودی زی تند تند پلک می‌زد تا از ریزش اشک‌هاش جلوگیری کنه...

  • Do Not Get Used To Me
    15K 2.3K 21

    مثل اين ميمونه كه وقتي داري رانندگي ميكني ، حس ميكني ادمي كه توي ماشين پشت سري هست داره بهت انرژي رو منتقل ميكنه. مطمئن نيستي و دلت ميخواد دنبالش بري. همراه هم لايي ميكشيد و بعد سر دوراهي اي كه انتظارشو نداري ازش جدا ميشي و فقط داري ماشينش رو ميبيني كه دور تر ميشه و انرژي كه كمتر حس ميشه.

  • Like Peter Pan (Ziam Mayne)
    40.6K 4.9K 22

    [ COMPLETED ] زرد و قرمز باهم گره میخورن، ولی اینجا توی یه جهان دیگه... All deserved rights to the rightful owner of the original fanfiction.

    Lengkap   Dewasa
  • A Sinner's Diaries { L.s }
    8.9K 1.8K 19

    [Completed] 'هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، ازهمون اولش هم برام تازگی داشتی.' - Short story

    Lengkap  
  • Black River {Ziam}
    4.6K 989 23

    [On hold] « زوزهٔ وحشتناك باد رو شنید. جلوی اشك هاش رو گرفت. چقدر ترسناك بود که مردن یك نفر براش اهمیت داشت....! » Warnings⚠️: Violence, Cannibalism

  • Sunrise In Hollywood(Z.M)
    116K 17.3K 76

    _اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه

    Lengkap