Suicide Notes
مجموعه اى از يادداشت هاى خودكشى.
{کلیسای خونین} و همانا که خون... آغاز پیوند من و تو بود... ~~~~~~~~~~~~~~ _تو نمیتونی همینجوری ولم کنی و بری نه الان که قلبم تو سینه تو میتپه +عشق خونین من پایان عشق ما اینجا نیست حتی اگه قسمت آخر زندگی من باشه Couple:SOPE,VKOOK,NAMJIN Genre:action,harsh,Romance ,dram,angst وضعیت:در حال آپ روز های اپ:سه شنبه ها
[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] وقتی که امگای نارنگی مثل همیشه به کتابهاش پناه آورده بود تا شکستی که اخیراً خورده بود رو فراموش کنه، کتابی با اسم و طرحی جالب توجهش رو جلب کرد. زمانی که اون رو خوند متوجهی چیز عجیبی شد؛ اتفاقات و شخصیت های اون کتاب واقعی بودن و حتی خودش هم توی داستان بود! این یهجور پیشگویی بود؟ ولی چرا اون بای...
کیم تهیونگ،لیدر ترسناک گروه،در واقع یه اومگاست که پنهانش کرده!برای 3 سال اون هویتشو به عنوان یه آلفا به خاطر ابرو از طریق داروهای شیمیاییه خاص جعل کرد.وقتی که داروها دیگه اثری ندارن و هورمونا دارن بهش غلبه میکنن،آیا اون تسلیم غریزش میشه؟
couple: namjin / sope / chanbaek written by: zizi Ganre: family / fluff/ sweet/ mpreg داستان سه خانواده سه نفره، که توی آپارتمان سه طبقه زرد رنگشون ماجرای های بامزه رو رقم میزنن 📍
{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} +نود دقیقه! شنیدن همین صدا کافی بود تا بفهمه چه اشتباهی کرده. با تردید سرشو چرخوند و به بالا نگاه کرد . پسرِ مو بلوند که کنار میز دست به سینه وایساده بود دوباره اون پوزخند لعنتیشو به نمایش گذاشت. +نود دقیقه بیشتر با زنده موندت این جهان رو آلوده کردی. اشتباهی که باعث مرگش میشد... -تروخدا ولم کن...
درحال ادیته لطفا یه کوچولو براش صبر کنید♡ - میخوای بخوابی؟ - تو بغل تو شاید. ⟡🍒🍯🍫⟡ •| 𝑁𝑎𝑚𝑒: 𝑅𝑜𝑐𝑘 𝐶𝑎𝑛𝑑𝑦 ♡ •| 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝐷𝑎𝑖𝑙𝑦 𝐿𝑖𝑓𝑒 • 𝐹𝑢𝑛𝑛𝑦 • 𝑃𝑠𝑦𝑐ℎ𝑜𝑙𝑜𝑔𝑦, 𝑑𝑟𝑎𝑚𝑎• 𝑓𝑎𝑚𝑖𝑙𝑦• 𝑟𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒 •| 𝑀𝑎𝑖𝑛 𝐶ℎ𝑎𝑟𝑎𝑐𝑡𝑒𝑟𝑠: 𝑺𝒘𝒊𝒕𝒄𝒉 (𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘.𝑘𝑜𝑜𝑘𝑉) •| 𝑆𝑡𝑜𝑟𝑦 𝐵...
احساسات یعنی چی؟ چطور میتونی بفهمه داری واقعا چیزی رو احساس میکنی؟ میگن آدم وقتی خوشحاله که گذر زمان رو متوجه نمیشه اما اون حتی توی بهترین زمان ها هم صدای یکنواخت تیک تاک ثانیه شمار ساعت توی مخش بود کاش فقط میتونست احساس کنه ** جانگ هوسوک کسی که احساساتش رو به خاطر اتفاقات گذشته از دست داده، مین یونگی کسی که احساست کن...
شاید خانوادهای که سوکجین برای خودش تشکیل داده بود عجیب و خلاف عرف به نظر می رسید، ولی سوکجین تک تک اعضای خانوادهاش رو از صمیم قلب دوست داشت. وقتی دولت سرپرستی موقت یه یچهی دیگه رو بهش سپرد، سوکجین مصمم بود از پسش بر بیاد. نگاه قضاوتگر آلفای گله هم هیچی اهمیتی نداشت. یا، روایتی از داستان کیم سوکجین و سه توله گرگ.
Name: Anemone Couple: NAMV writer: Deli Genre: Romance, Angst, Fluff, Slice of life Channel: @KimTae_Family 𓇢 بهم گفت مثل پروانهایَم که هیچ وقت نتونسته ظرافت بالهاش رو ببینه برای همینه که همیشه از خودم نا امیدم اونم پروانه بود... چون از خودش متنفر بود فکر میکرد قرار نیست هیچکس عاشقش باشه اونم نمیتونست ظرافت بال...
میشه یه کتاب از " تو " بنویسم ؟ اونوقت کلمه به کلمه ش رو حفظ میکنم و هر وقت که احساس ناراحتی کردم ، این کلمات رو مثل چسب زخم میچسبونم به زخمای ریز و درشتِ روی قلبم . - با عشق . مین یونگی xx
جونگکوک به سمت مسیری که حدس میزد راه خونه باشه قدم برمیداشت، ولی هرچی جلوتر میرفت بیشتر گیج میشد. کم کم داشت می ترسید، احساس خطر میکرد. آسمون همون آسمون بود، زمین همون زمین... ولی زمان چی؟ Highest ranking #1 in humor Highest ranking #3 in کوکمین Highest ranking #3 in سپ
یونگی رازی رو پیش خودش نگهداشته که به قیمت از دست دادن عشقش تموم شده... حالا بعد از شش سال نمیدونه چیزی رو که عشقش رو براش فدا کرده ارزشش رو داشته؟؟!!! اسم: متشکرم کاپل: سپ . نامجین . ژانر: فلاف، رمنس، اسمات، امگاورس با چاشنی گریه و خنده نویسنده: min.min
〴︎Summary ৲︎ زندگی کردن بدون یکی از حسهایی که به روزهات آهنگ میبخشید کارِ راحتی نبود، اما جئون جونگوک نیمی از زندگیش رو به همین مِنوال گذرونده بود؛ پسری که با وجود نشنیدن هیچ صدایی، روحِ یک خوانندهی دلشکسته رو درک میکرد. با این وجود، چقدر باید میگذشت تا تهیونگی که برعکس اون موهبتِ داشتن تموم حسهاش رو داشت، دردها...
اسم:مين يونگي انگيزت: پيدا كردن گذشتم اسم:شوگا انگيزت:پيدا كردن جانگ هوسوك اسم:جانگ هوسوك انگيزت:تا الان ميخواستم خوشحال زندگي كنم اما الان دنبال گذشتمم وقتي مين يونگي ترانه نويس شبكه sbs به طور ناگهاني با خبرنگار kbs جانگ هوسوك اشنا ميشه كي فكرشو ميكرد نقطه مقابل زندگي همديگن سرنوشت چي براشون درنظر گرفته! ادم هاي...
دژاوو چیه؟ میتونه یه حس باشه؟ میتونه یه الهام باشه؟ یا شاید یه خاطره؟ دژاوو داستان زندگی منه... تئوری عشقی که به عجیب ترین شکل ممکن به وجود اومد. تصادفی که من و به کما برد، اما وقتی برگشتم دیگه اون ادم سابق نبودم! خاطراتی داشتم که متعلق به همزادم از جهان دیگه ای بود... و مرکز تمام اون خاطرات تو بودی...کیم نامجون... ن...
نامه ی مهم افسر کیم تهیونگ، سرهنگ جانگ هوسوک رو به اون بندرگاه کوچیک و بار "پیول" می رسونه. اما هوسوک هیچ ایده ای نداشت که بارمن اون بار، مین یونگی، قراره معادلات ذهنیش رو بهم بریزه..! ~داستانی دیگر از شهر ساحلی همیشه شلوغ و پر هیاهو~ **این داستان بخش دوم The last sunflower vkook محسوب میشه، اما شخصیت های اصلی اون متف...
جانگ اوکامی، پادشاه ترسناک زندانه و شکی درش نیست! اما یه روز پسر لال و نحیفی به اسم مین یونگی باهاش هم سلولی میشه و همه چیز رو برای اوکامی زیر و رو میکنه... ■ کاپل اصلی: Sope ■ کاپل فرعی: Namgi, VKook ■ ژانر: اجتماعی، انگست، رمنس، اسمات ■ نویسنده: ELA ■ تکمیل شده. #1 Rank In: #Sope #Full #Namgi #Social #Angst #Harsh
"متوقف شده" تهیونگ پادشاه دزدهای دریایی که تو یکی از ماموریت هاش اتفاقی با جونگ کوک ملاقات میکنه ،عاشقش میشه و اون رو بر خلاف میلش به قلمرو اش میبره ! جونگکوک پسر لجباز، شیطون و حاضر جوابیه که هر کاری برای فرار از دست کیم تهیونگ انجام میده .... کاپل اصلی : تهکوک ژانر : عاشقانه، کمدی، تاریخی، انگست
تهیونگ گرگینه ی چند رگه ایه که تمام زندگیش رو به امید پیدا کردن جفتش گذرونده. چی میشه اگه جفتش اونو نخواد... ژانر: امگاورس، هیجان انگیز، رمنس، اسمات
فیک ترجمه شده.کامل شده. روز شوگا به اندازه کافی بد هست. دیگه لازم نیست دزدیده بشه و برگردونه بشه به همون کاری که خیلی سخت تلاش کرده ازش فرار کنه. مخصوصا وقتی با یه موقرمز پرحرف روبرو میشه که به نظر اصلا از یونگی نمیترسه،یه دکتر خوش قیافه که قبلا میشناخته،یه موچی کوچولوی اغواکننده که واسه این دنیا زیادی عزیز و خطرناکه،...
🔹 Name : 24 🔹 writer : Rednight 🔹 Genre : Mysterious , romance , dram 🔹couple : sope, vkook, vhope 🔹character : yoongi , hoseok , jungkook, taehyung, alex (به زودی این داستان ادیت و اشتباه های جزئی تایپیش، رفع میشه اهالی زیبا- ممنون از همراهیتون) روایتی از عمق چهاردیواری خانه هایی که از بیرون زیبا به نظر میرس...
"فقط یه بار! فقط یه بار تو زندگی فاکیم باتم شدم و حدس بزن چی؟ فاکینگ شت!!!! ازت حاملم جانگ هوسوک! چی میشد اون شب به جای این که من برم زیرت، تو میرفتی زیرم؟ چی میشد؟" "ولی من یه آلفام. و تو یه بتایی یونگی!" "کیرم تو این زندگی که هم باید به خاطر بتا بودنم برم زیرت، هم از شانس بدم ازت حامله شم. فاک یو." "به من ربطی نداره...
:" هی بیایید میخوام روی یه حیوون نشان مالکیتمو بزنم بیایید ببینید چجوری میخوام اینو برده خودم کنم" مردها و زنها با فریادهای رییسشون از چادر بیرون اومده بودند همه جمع شده بودند.رییس، مینو روی زمین کشید جلوی سربازاش ونزدیک آتیش کنارشون پرت کرد.سربازها از اون وضع مین ترسیده بودند جیمین نفسش بند اومده بود نمیتونست باور کن...