Select All
  • ~Myhornycat{jenlisa}~
    90K 10.9K 30

    جنی یه هیبرید گربه که رها میشه و تا به سن قانونی نرسیده نمیتونه تبدیل به یه انسان شه و توی یه شب بارونی که خیلی ترسیده به پست یه پادگان نظامی دختران میرسه و اونجا گیره یه رییس خشن و سردی میوفته که هیچ کس جرعته رد شدن از کنارشو نداره! Genre:"comedy_hard_smut_cute" Couple:"jenlisa_chaesoo" Writer:"kimhwayung✒"

    Completed   Mature
  • blooming after winter
    413 68 18

    - blooming after winter. ─ ما بعد از یازده سال همدیگه رو دیدیم اما این بار متفاوت‌تر. ما توی یه بازی کثیف گیر افتادیم که هر کی تسلیم بشه و ضعیف شه، باخته. ما بازی رو جوری تموم میکنیم که گل، بعد از زمستون شکوفا بشه. Genre : romance, drama, action, comedy. Couple : roseong(SF9), minsung(Stray kids) and winrina(aespa)...

  • Painful love 🖤
    10.1K 1.6K 85

    فیکشن : عشق دردناک فصل ها : پایان یافته 🖤 فصل اول * تمام شده * فصل دوم * تمام شده * نویسنده : آرینا کاپل : جنلیسا ژانر : جی ال، عاشقانه، ورزشی، مدرسه ای، خانوادگی، درام، انگست . خلاصه : لیسا دختری که علاقه زیادی به بوکس داره و دوست داره که بوکسور حرفه ای بشه اما مادربزرگش ازش چیز دیگه ای رو میخواد که بخاطر همین اختل...

  • ,, Please don't blame me ,,
    980 172 10

    لطفا من رو سرزنش نکن ژانر : جنایی گانگستری ، اسمات . ییبو تاپ جان با ناباوری به ییبو نگاه کرد و گفت لطفا منو سرزنش نکن این حرف جان باعث شد پوز خندی مزاحم بر روی لب های ییبو شکل بگیره ..................... هنوزم‌ دوسش داشت ولی نمی تونست قبولش کنه اون واقعا بازیچه شده بود کاش همون روز اول از خونه بیرون انداخته بود...

  • IDENTITY☠︎
    103K 18.7K 59

    وانگ ییبو ؛ بهترین افسر دایره ی جنایی ، یکسال تمام در تعقيب و گریز با رئیس مرموز باند مواد مخدریه که کسی چیزی ازش نمیدونه . از طرفی شیائو بزرگ نابغه کم سن و سال صاحب فروشگاه های زنجیره ای شیائو ، علاقه خاصی به ییبو داره ... دلیل این علاقه چیه ؟

    Completed  
  • شبی در قطار one night on the train
    2.2K 371 3

    ♡| نام فیک: شبی در قطار ♡‌| ژانر: اسمات.تجاوز.امپرگ ♡‌| کاپل: ییژان ♡‌| وضعیت: #Full ♡‌|نویسنده: @Scorpion0013 ╭═🍶〰🐰〰🍶═╮ @YIZHANFIC ╰═🍶〰❄️〰🍶═╯‌‌‌

  • 𝐕-𝟕𝟏𝟔 | 𝐎𝐧 𝐇𝐨𝐥𝐝
    3.5K 1K 19

    جسد زن رو که روی پهلوش روی زمین افتاده بود رو برگردوند و نگاهش روی گردنش چرخید دست های لرزونش رو جلو برد و زنجیری که از گردن زن آویزون بود رو گرفت و از زیر یقه ی لباسش بیرون کشید با دیدن آویز خونی گردنبند زن خون توی رگ هاش یخ بست و سر جاش خشکش زد. اون آویز رو بهتر از هر کس دیگه ای میشناخت و مطمئن بود که از اون آویز ف...