Cursed Dagger[L.S],[Z.M]
پسر ریز جثه چهار دست و پا بر روی عرشه نشسته و مشغول سابیدن تخته چوبها بود که ناگهان تمامی افراد به جنب و جوش افتادند. بادبانهایی برافراشته بر روی عرشه سایه انداخته بودند. لویی سرش را بلند کرد و از جا برخاست. مردی در حال دویدن به او برخورد کرد. ادوارد شمشیرش را کشیده بود. بند انگشتهایش از شدت فشاری که به علت ترس بر...