Dead End(L.S)
لویی و فیزی...توی رختکن بیهوش میشن...وقتی که بيدار ميشن...دنیا ديگه اون دنیای قبلی نیست و توسط "مردگان متحرک" تسخیر شده! اما چی در انتظارشونه؟...آیا ميتونن زنده بمونن؟...
لویی و فیزی...توی رختکن بیهوش میشن...وقتی که بيدار ميشن...دنیا ديگه اون دنیای قبلی نیست و توسط "مردگان متحرک" تسخیر شده! اما چی در انتظارشونه؟...آیا ميتونن زنده بمونن؟...
بطری توی دستش رو سر کشید، چشمهاش پر از اشک بود و به سرخی میزد. با پشت دستش دور لبهای خیسش رو پاک کرد. " چی آرزو کردی؟" هری کمی فکر کرد، مثل اون چشمهاش پر از اشک شد و اشک، رنگ سبز چشمهاش رو تشدید کرد. میدونست اگر بهش بگه ارزوش بر اورده نمیشه، اما اون دیگه هیچی برای از دست دادن نداشت. " بتونم توی اقیانوس چشمهای تو...
(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورته,توهم خودت باشه؟ مثلا تو یه جا خواب باشی و... توی دنیایی ک توی سرت سا...
-تو چی از جون من میخوای؟ خسته نشدی از این همه کثافت کاری؟ اونم بخاطر پول ؟ فقط بگو چی از من میخوای و تنهام بزار +خودتو ! • رقیبِ معشوق • -M.Preg- Written by: Cnstylinson
باید از همان اول میفهمیدم که داستان ما عشق نبود.. داستان ما روحی بود که درون زندگیمان جریان یافت.. و دست ترسناک مرگ آن روح شیرین را با خود برد.. باید میدانستم که من و تو..عاشق نیستیم.. من و تو زندگی هستیم که درون هم میجوشیم..! ایده:98/1/4 Words have power💚💙
«ریچل» شونزده ساله روزی در حالی از خواب بیدار می شه که خودش رو توی یه زیرزمین داخل یک خانه متروکه می یابد. اون هیچ خاطره و یا حضور ذهنی از اتفاقاتی که براش افتاده نداره و همچنین از اینکه در کجا به سر می بره؛ اطلاعی نداره. در حالی که ریچل به دنبال پیدا کردن سرنخی برای فهم و درک بهتر موقعیت خودشه با هری دارد آشنا می شه...
SAME OLD LOVE... ..... "... شاید حالم از اون عشق قدیمی بهم بخوره... اما اون هنوزم همون عشق قدیمی منه... " ...2 in Historical Fiction ... تاریخ تکرار میشه... این تاریخه که یاسمین رو محکم کرده... این ملکه ایه که سختی های زندگی ازش ساخته... ملکه ای که همیشه معتقده« تاریخ تکرار میشه» ... ...........
رزا دختری تنهاست که یک زندگی ساده داره اما همه چیز عوض میشه وقتی یه موجود خبیث وارد زندگیش میشه آیا اون واقعا یه روحه؟
لویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...
تنها گذاشتن فقط کاره یک انسان است.....اما من که انسان نیستم.....پس اینو تا آخرین روزی که نفس میکشی با خودت تکرار کن " من هیچ وقت تنهات نمیزارم". Finished✅✅ _________________ #experiment1#
- ما باید هرجور شده پیداش کنیم...به هر قیمتی که شده! من هرگز خانوادمو دست اون حرومزاده ها نمیسپارم... • دارای محتوای خشن، اکشن و هیجانی • • Completed • Written by : Cnstylinson