Select All
  • when our eyes met[Zarry]
    21.9K 3.3K 29

    نور من اولین باری که گرمای خورشید چشمات قلبمو گرم کرد رو هرگز فراموش نمی‌کنم... تمام اون لحظه رو با جزئیات به خاطر دارم.. تنها لحظه‌ی عمرم که میخواستم تا ابدیت طول بکشه کلی راز توی چشمات هست مثل یک کتاب مرموز که دوست دارم با صدای تو برام خونده بشه کتاب مورد علاقه‌ام... تو شدی بزرگترین شهامت زندگی من. عشق ساده‌ای که...

  • عاشقانه ای برای ارباب
    13K 1.5K 12

    روایتی از یک عشق غیر منتظره

    Completed   Mature
  • Just Remember Me
    1.4K 254 6

    اولین فیکی که نوشتم😀😂 همینجوری بعد مدتها چشمم افتاد بهش، گفتم بذارمش اینجا😂 الان از خوندنش خجالت میکشم😃😃😃

    Completed   Mature
  • relax (ترجمه )
    110K 10K 44

    عاشق دشمن شدن بخشی از برنامه نبود این قرار نیست پایان خوشی داشته باشه

    Completed   Mature