Select All
  • A flower in winter (Complete)
    118K 20.8K 46

    امگایی که باید خوشبختی اش را بخاطر شاهزاده بودنش فدای کشور و خانواده اش کند و تن به ازدواج با آلفایی دهد، که سال ها با کینه ای آزار دهنده از امگاها، زندگی کرده است

    Completed   Mature
  • hell
    10.5K 3.5K 28

    ییبو برای انجام پایان نامه ش به انگلیس میاد و به پیشنهاد استادش به یک خونه بزرگ می ره. ولی اگه ساکنین این خونه فقط چند تا آدم عادی نباشن چی؟ ییبو ممکنه با ماجراهایی روبرو بشه که اصلا فکرش رو هم نمی کنه... ماجراهایی افسانه ای و کهن

  • جبران می کنم ( پایان يافته )
    60.6K 10.9K 43

    داستان درمورد یه پسربچه ۱۴ ساله‌ است که به خاطر ناهنجاری های رفتاری مثل دزدی کردن تو مرکز بازپروری زندگی می کنه اما يک دفعه شیائو جان به عنوان قیم اونو از مرکز در میاره درحالی که ازش متنفره

    Completed  
  • پدرِ دخترم
    45.7K 9.2K 38

    درست یک روز پیش از مراسم ازدواج وانگ ییبو ۲۱ ساله و نامزدش ، زنی ادعا می کند که ییبو پدر نوزاد کوچکش است. شیائو جان ۳۵ ساله ، رئیس بی رحم و قصی القلب یکی از بزرگترین و مخوف ترین باند های قاچاق انسان و اسلحه چین است. به واسطه نوزاد ، این دو با یکدیگر مواجه می شوند در حالی که شیائو جان نیات شومی برای ییبو و نوزاد در سر...

  • Heartbeat (completed)
    81.8K 18.4K 52

    ✍ ییبو امگایی که زمانی رویای رقص داشته ولی توی یه تصادف مجروح میشه و رویاش برای همیشه از دست میده. و حالا داره با هزینه های بیمارستان و زندگی دست و پنجه نرم می کنه. شیائو ژان آلفایی ثروتمند که باید به خواسته مادربزرگش سریع بچه دار بشه تا بتونه رئیس کمپانی بشه. چه اتفاقی می افته اگه ییبو برای پول قبول کنه رحمش رو اجاره...

    Completed   Mature
  • My Dad(بابای من) _ Mini Fiction
    26.8K 5.3K 19

    کاپشن اش را کشيد و با چشمان گرد به او خيره شد " آقا آقا می شه یکم غذا به ............... چرخيد و نق نق کوتاهی کرد" بابا" شقيقه خیس اش را بوسيد " جان بابا" ................ یه بابای مهربون و دلسوز با یه پسر بچه لوس و بد اخلاق تفاوت سنی ۱۴ سال جان تاپ * این فیک با نوشته‌ های قبل فرق داره.... اینجا یک جان مهربون اما...

    Completed  
  • Enemies of Yesterday, Friends of Todey
    18.4K 4K 56

    Name: Enemies of Yesterday, Friends of Todey اسم: دشمنان دیروز، دوستان امروز ژانر: درام، تاریخی، سفر در زمان، طنز، اسمات، روزمره کاپل:وانگشیان {زمانی که وی ووشیان به جای خواهر و برادر ون خودش رو تحویل میده و جین ها هم زندانیش میکنن. اونجا میفهمه جین ها از اون چیزی که فکر میکرد دغل باز تر هستن و حتی مرگ ون روهان...

  • wangxian🐰
    4.2K 871 7

    تا حالا به این فکر کردین اگر تو شهر بدون شب به جای وی یینگ لان وانگجی از بین میرفت چه اتفاقی تو دنیای تعلیمات میفتاد؟ باید کمی دیوونه تر باشم و گرنه دیوانه خواهد کرد من را درد دوران،کارش به جنون کشیده بود جنونی رو به وخامت لان ژان همون جانی بود که گاهی به لب هاش می رسید.... Suibian_Myeoni 🐰🌼

  • ☁️The untamed☁️
    22.8K 3.1K 28

    دستم رو ول کردی اما من تو رو از قلبم جدا نمیکنم وی یینگ اشک ها کلماتی هستن که قلب نمیتونه بگه ☁️انتیمد☁️ نیمه دوم رمان استاد تعالیم شیطانی روایت برادری ها و نابرادری ها قصه اعتماد و بی اعتمادی بعد از رفتن وی ووشیان تو این 13 سال چی به سر لان وانگجی و دنیای تعلیمات میاد؟ _لان ژان لقب ارباب نور و روشنایی واقعا براز...

  • همه چی قاطی شد
    24.3K 4.4K 24

    [همه چی قاطی شد] ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ همه چی تو مسیر خودش بود که یکی رفت و این مسیر بهم ریخت دلیل کارش مهم نبود، مهم این بود که همه چی رو بهم ریخت و کل مسیر زندگی همه رو بهم ریخت همه چی تو مسیر حقیقی خودش بود تا این که با اتفاق همه چی بهم میریزه

    Completed  
  • Never Forget
    11K 2.5K 33

    پسری منزوی و ساکت در تمام مدت زندگیش خواب هایی عجیب از زندگیی می‌بینه که مال خودش نیست. خیلی وقت ها از خواب بیدار میشه و فقط یک اسم رو فریاد می‌زنه. ″وی ینگ!″ لان ژان هیچوقت آشفتگی و درد درون سینه اش رو درک نکرد. تا اینکه یک روز با کتاب ′استاد تعالیم شیطانی′ آشنا شد. اوایل اون فقط یه کتاب بود ولی با گذر زمان دید که خ...

    Mature
  • همه چی قاطی شد (فصل دوم)
    62.6K 11.8K 93

    همه چی تو مسیر خودش بود که یکی رفت و این مسیر بهم ریخت دلیل کارش مهم نبود، مهم این بود که همه چی رو و کل مسیر زندگی همه رو بهم ریخت...

    Completed