The Man
❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه
❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه
···Larry Stylinson Action Fanfiction··· من هروئینم, همسر هری ادوارد استایلز اون یه کارآگاهه, ولی, اون کشته شد... به دست تو, تاملینسون! |این ففیک دارای صحنه های خشن,قتل و مرگ,مصرف مواد,اسمات,فحاشی می باشد! استریت نیست!| ,',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',' #1_gun #1_shortstory #2_har...
هری هر روز نامه مینویسه و تو نامه اتفاقاتی که براش افتاده رو تعریف میکنه و میندازه تو صندوق پستی ینفر که نمیشناستش... Thank you for permission @LouislovesHazzy 💙💚
[وانشات] هری عاشق لوییه و لویی هم عاشق هریه. اما، همین براشون کافیه؟ Cover by @ocean28r
❌complete❌ لویی پسر دوم پادشاه سارای است و مورد حسادت و خشم برادر بزرگترش چه اتفاقی می افتد اگر قدرت حمایت پدرش را از دست بدهد و بی پناه به دره ای پر از گرگ روانه شود ژانر : تخیلی _ رومنس #Larrystylinson #L&H💙💚 ITS A BUTTOM LOUIS FF
گى بودن گناهه. تتو كردن گناهه. سكس داشتن قبل از ازدواج گناهه. بودن با لويى گناهه، هرى اينو ميدونه. اون ميدونه بودن با اون مرد مخالف هر چيزيه كه اون باور داره. اما حتى اگر اون مذهبيه ولی هنوزم كنجكاوه. *** *this book is translate by page and its not allowed to copy*
هری همیشه حسوده ولی پنج دفعه هست که قطعا باید جدا از بقیه حساب بشن. پنج دفعه که رابطه لویی و هری رو عوض کرد.
مانند یک توهم مرا بدنبال داری رهایم نمیکنی رهایت نمیکنم ولی هر دو میدانیم...که همه چیز خیلی وقت پیش تمام شده است
با صدای زنگ گوشیش نگاهش رو از روی پرونده ها برداشت و به گوشیش داد ، اسمی که روی گوشی بود رو اروم زیرلب خوند "Mine " اخم های توهم رفتهاش باز شد و لبخندی روی گونه هاش نشست ، انگشتش رو روی ایتم سبز رنگ گذاشت و کشید . "جانم لو "
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
•کامل شده• •روح من دنبال راه فراری از منه . مغز من به حرفام گوش نمیده میخواد حرفش با فکر کردن به تو تموم شه . قلبم نمیخواد برای چیزی بتپه اما میخواد برای تویی زندگی کنه که مردی و رفتی .
.. -میدونی اولین باری که دیدمت چی توجهمو جلب کرد؟ سرمو تکون دادم.. برگشت و به پشتش خوابید.. بعد اینکه با ورنون از پیشم رفتین اولین چیزی که تو ذهنم جرقه زد این بود.. -OH he was blue.. لبخند زدم و چرخیدم سمتش.. -چشمات همون رنگ آبیه مورد علاقم بودن و تو همون لحظه که بهشون فکر کردم یه چیزی رو حس کردم که دوستش داشتم و بعد...
لویی به همراه دوستش مایکل تو لندن زندگی میکنه. اون خودشه، و خودش کاملا پرسروصدا و پر هیجان ، پررو و بامزس... و به این اشاره کردم که اون گی ه؟ یه عالمه تتو داره و زیاد فحش میده. لویی بخاطر یه رابطه ای که خیلی بد تموم شده، با مشکلاتش سر و کله میزنه. ولی چه اتفاقی میوفته وقتی مایکل با پسرای واندایرکشن دوست میشه، و اون...
چشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited