Select All
  • The Trap | VKOOK
    398K 39.4K 46

    𝐓𝐡𝐞 𝐓𝐫𝐚𝐩 تله 🔖|• بین آدم‌هایی که با ماسک‌های روی صورتشون دور و اطرافش در حال رقص و شادی بودن داشت به دنبال شخصی به‌نام کیم‌ویکتور(تهیونگ) می‌گشت. مردی دورگه با چشم‌های فریبنده و تیله‌های آبی رنگ که قاچاقِ انسان انجام می‌داد! بازرس جئون قرار بود درآینده به عنوان یک پلیس مخفی به جای پسر عموی کیم‌ویکتور وارد عم...

    Completed  
  • My only one | یکی یدونه‌ ی من
    107K 6.9K 43

    یک بار قسم خوردم که دوستت داشته باشم، و مهم نیست که قراره چی بشه. حتی مرگ هم ما رو نمیتونه از هم جدا کنه. اگر در این زندگی نتونم با تو ازدواج کنم، در بهشت با تو ازدواج می کنم. تو نه اولین و نه آخرین منی، تو یکی یدونه ی منی. ------------------------------------------------------------------------------------------ ー 𝐍...

    Mature
  • The reason [Persian Translation]
    40.7K 7K 9

    [Completed] تو دلیل زنده بودن منی (این فیک با اجازه‌ی نویسنده ترجمه شده است.) Translator @soha_mayne writer @zvxcblist

    Completed  
  • VKOOK BOOKS
    29.1K 1K 10

    ســلااام عشقولیای من خب من نویسنده نیستم ولی یه خواننده ی باتجربه هستم می خوام کلی فیک ویکوکی که خودم عاشقشونم به شما هم معرفی کنم درواقع ما اینجا از نویسنده ها و بوک هاشون حمایت میکنیم

  • my only one (همه کسم)
    106K 7.6K 24

    این داستان رو احتمالا اکثرتون توی اینستاگرام یا جاهای مختلف به زبان اصلی و یا حالا ترجمه فارسی دیدینش، ولی از اونجایی که خودم خیلی دوسش دارم گفتم با ترجمه خودم براتون بذارم. فرقشم اینه که، هر بار که نویسنده اصلی فیکشن رو بذاره به سرعت ترجمش میکنم و قرار میدم. #kookv #Teakook #vkook #vjk

  • HEAVEN (+18)
    1.1M 114K 57

    "بگو مال مني!" "فقط مال توام" Vkook/Yoonmin AU

    Completed  
  • •𝐘𝐨𝐮𝐫𝐬
    179K 22.6K 38

    تهیونگ هیچوقت حاضر به بستن دهن جونگکوک نبود از دردی که می‌کشید تغذیه می‌کرد و لذت می‌برد پس دلیلی برای بستن دهنش نمی‌دید دوست داشت ذره‌ ذره خورد شدن جسم نحیف زیرشو با چشمای خودش ببینه و با گوش های خودش بشنوه عیبی نداشت اگه جونگکوک ازش نافرمانی می‌کرد اتفاقا خوشحالم می‌شد از اینکه بعدش قرار بود از اون بچه‌ی سرتق انتقام...

  • 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤
    808K 98.7K 50

    ( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات که عاشقانه به من نگاه میکنه و لبخندت که رو لبهای خطی و ارومت میشینه و...

    Completed   Mature