°!Alpha Jeon!°||°KOOKV°
امگایی مطیع که مجبور میشه به اجبار خانواده اش و راحتی زندگیشون با الفا خون خالص و مغروری جفت بشه... *** Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmin Genre:Omegavers-Romance-Smut-Mpreg Status:Completed By:S_TAEHKOOK
امگایی مطیع که مجبور میشه به اجبار خانواده اش و راحتی زندگیشون با الفا خون خالص و مغروری جفت بشه... *** Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmin Genre:Omegavers-Romance-Smut-Mpreg Status:Completed By:S_TAEHKOOK
[ خونه ] پایان یافته ژانر : فان / روزمره / تکست / اینستاگرام / رمنس / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین ، نامجین به نظرتون یک آدم عاقل میره به یک آدم ناشناس پیام بده و بگه که چجوری با دوست پسرش بهم بزنه؟ نه! تهیونگ هم عاقل نیست. پ.ن. کار خیلی قدیمیایه پس انتظار یک قلم بی نقص نداشته باشید.
یا جونگ کوک نباید به یه پلیس دل میبست یا تهیونگ نباید به یه پسر بچه انقد عشق میورزید.. • 𝗡𝗲𝗠𝗲 || 𝙃𝙖𝙏𝙚 𝙔𝙤𝙐 • 𝗚𝗲𝗡𝗿𝗘 || 𝙍𝙤𝙈𝙖𝙣𝘾𝙚✫𝙎𝙢𝙪𝙏✫𝘿𝙖𝘿𝙮 𝙆𝙞𝙣𝙜 ✫ • 𝗖𝗼𝗨𝗽𝗹𝗘 || 𝙑𝙆𝙊𝙤𝙠✫𝙔𝙤𝙊𝙣𝙈𝙞𝙣✫ • 𝗪𝗿 || 𝗕𝘁𝗦𝗧𝗵𝗩3 آپ:فعلا متوقف
اسپرم لعنتی🍸 کاپل ها:کوکوی، یونمین، نامجین ژانر:خون آشام خشن امپرگ اسمات _جونگ کوک با چشمانی که از خشم سرخ شده بود به مراسم ازدواج نگاه میکرد با خشم غرید:به چه جراتی با بچه من تو شکمش داره ازدواج میکنه وضعیت: پایان یافته
ژانر:امپرگ~ اسمات~ رمنس~درام~ گی ~زندگی روزمره تهیونگی ک به خاطر ابی بودن چشماش از خانوادش طرد میشه و بعد ازون مجبور میشه با پسرعموش ازدواج کنه 😶🌼 چی میشه اگه بعد از طلاقش دوباره مجبور بشه با مرد شیطان صفتی به اسم جانگکوک ازدواج کنه ک از تهیونگ متنفره؟؟ 👿
پایان یافته* *FICTION* بوی خاک پس از باران من فقط قرار بود یه امگای آنتی آلفا باشم که در نهایت با یه بتای خوشگل ازدواج میکنه و یه گروه ضد آلفا راه میندازه...❦︎ ولی نمیدونم چیشد که یهو.....༒︎ 𝒏𝒂𝒎𝒆 : 𝑠𝑚𝑒𝑙𝑙 𝑜𝑓 𝑠𝑜𝑖𝑙 𝑎𝑓𝑡𝑒𝑟 𝑟𝑎𝑖𝑛 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : 𝑘𝑖𝑚𝑖 𝒈𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑡𝑎𝑒𝑘𝑜𝑜𝑘,𝑜𝑚𝑒𝑔𝑎𝑣𝑒𝑟𝑠�...
[COMPLETED] Two brilliant engineers, Kwon Jiyong and Lucas, create the advanced Android 0327 Lalisa Manoban. As Lisa prepares to enter a society that forbids robots, her creators become increasingly concerned for her safety. They will stop at nothing to protect her from those who seek to harm her, but as they do, they...
اون تارهای خاکستری علاوه بر جذابیت بخشیدن به چهره ی مرد، نشون میداد چه غم بزرگی رو تحمل کرده که توی سن سی و چهار سالگی گرد سفید روی موهاش نشسته. اون مرد کسی بود که جونگکوک با وجود عشق زیادی که بهش داشت، احترام خاصی هم براش قائل بود. اون سختی های زیادی رو تحمل کرده بود و زانوهاش برای لحظه ای خم نشده بودن. اون مرد اسطو...
[ شیطان پرادا میپوشد. ] پایان یافته ژانر : رمنس/ انگست / فانتزی / سوپرنچرال / اکشن / حاوی اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین "این چرخهی تکراری تا ابد ادامه داره و درمان عشق نافرجامی که هر روز و هر روز بهت یادآوری میشه، دست نیافتنیه! برای همینه که عشق برای ما درست نیست، ما نمیمیریم تهیونگ؛ هزار سال من رو حبس ک...
New parts every week on Fridays at 10PM ET ***** It's the day of visitors. But the visitors to Sin-si are unwelcomed, vengeful beom. Unforgotten animosity fills the air and rage collides, soaking the ground with blood. Seven boys take up their weapons to end this fight, once and for all. 7FATES: CHAKHO with BTS *****...
┊Summary: توی این بوک داستان عاشقانه یه زوج فرانسوی از دل پاریس رو میخونیم. تهیونگ و جونگکوکی که هفت ساله ازدواج کردن و دوتا دختر دوقلو دارن، اما بعد از هفت سال اختلاف ها و مشکلاتی بینشون شکل گرفته که باعث شده جونگکوک تصمیم به جدایی از همسرش بگیره...اما چه آینده ای انتظار این زوج رو میکشه؟ ┊Teaser: _ یقهت زیادی بازه...
[COMPLETED] Werewolves are born with ranks. It's great for prideful Alphas but unfortunate for weak Omegas. But sometimes, fateful meetings changes everything. TopKook BottomTae This is my first fanfic. Hope you like it! DISCLAIMER All credits goes to the rightful owners of the pics, fan arts and gifs used in this boo...
[ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ] این دنیا جای بزرگیه اما جهان افکارمون خیلی بزرگتر از این حرفاست درحدی که میشه توش زندگی کرد، خاطره ساخت، عاشق شد و هیچ وقت ازش بیرون نیومد. ▪︎𝕮𝖔𝖚𝖕𝖑𝖊: 𝑻𝒂𝒆𝒌𝒐𝒐𝒌 ▪︎𝕲𝖊𝖓𝖗𝖊: 𝑷𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐𝒍𝒐𝒈𝒊𝒄𝒂𝒍, 𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕, 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆
"When the war is over, we'll get married and I'll grow flowers like you, and our story will be one of the most beautiful love tales in the universe." - a letter found in the pocket of a dead soldier ; Captain Jungkook Jeon, 1895. Taekook fanfiction notes 🎨: - heavy angst❗️ - please don't read if you have a weak hear...
( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات که عاشقانه به من نگاه میکنه و لبخندت که رو لبهای خطی و ارومت میشینه و...
تفنگو روی گونه ش فشار داد " خودت چی فکر میکنی ؟" کاپل : کوکوی ژانر : جنایی ، اکشن ، روانشناختی ، اسمات محدودیت سنی +18 [[ بعلت استفاده از خشونت ، کلمات رکیک ، موادمخدر و ... ]] وضعیت : پایان یافته ✔ [I don't own the cover !]
کیم تهیونگ ،پرستار 25 ساله نگه داری از پسری لجباز و با گذشتهای پر رمز و راز رو به عهده میگیره؛ فقط برای رسیدن به هدف معین خودش! با درگیر شدن تو زندگی جئون جونگ کوک قلبشو و با تمام وجودش بهش میبازه ولی تو دام این راز افتاده... با ذوب کردنِ قلب یخی جونگ کوک تموم این سختیها تموم میشه؟ آرامشی که هر دو نیازش دارن رو بای...
پایان یافتہ✔︎ میراث خانوادگی ما وقتی بچه بودم از سقف کوچیک خونمون وقتایی که بارون شدید میومد میچکید...نمیدونم چجوری شد یا حتی چیشد که الان برای ارث و میراث داره از چشمام بارون میباره... _____________________________________________________ 𝐶𝑢𝑝𝑙𝑒: 𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘...𝑌𝑜𝑜𝑛𝑚𝑖𝑛...𝑁𝑎𝑚𝑗𝑖𝑛... 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎...
「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فکر میکردم تویِ اشک هایی که از چشمهاش میچکه، پر از حسِ شوق و عشقه؛ فکر میکردم ترس های اون هم مثل ترس های منه. اما اشتباه میکردم! اون با وجودِ تمام خواستن هاش، انگار من...
تهیونگ گرگینه ی چند رگه ایه که تمام زندگیش رو به امید پیدا کردن جفتش گذرونده. چی میشه اگه جفتش اونو نخواد... ژانر: امگاورس، هیجان انگیز، رمنس، اسمات
𖤜᭄ Fallow me ♡ قبل از شروع فیکشن فصل اول آن را با نام ( That summer has passed) در همین پیج مطالعه کنید Season 2: Completed• فصل دوم فیکشن : آن تابستان که گذشت... That summer has passed Season 2 ویکتورکیم مدل سرشناس آمریکایی بعد از ده سال برمیگرده که عشق قدیمیش رو پیدا کنه و بهش نشون بده که چقدر قدرتمند شده... چی میش...
「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم که شاید هرگز نباید نزدیکت میشدم. هیچ چیز نمیتونست من رو از باتلاقی که...
(Completed) _ نگو که فکر میکردی دیگه منو نمیبینی! قدمی سمت جونگکوک برداشت و با پوزخند غلیظی که روی لبهاش نقش بسته بود ادامه داد: _ فکر میکردی تموم میشه؟؟ باید احمق باشی من 12 سال عاشقت نبودم که به اون بچه ببازمت. _ حق نداری حتی بهش اشاره ای کنی... میفهمی؟! روبروش ایستاد و اجازه داد نفس هاشون فاصله کم بین صورت هاشون رو...
«فلورانس»🎻 _ازش متنفرم اما نگاهم به هیچکس جز چشم های مشکی اون خیره نمیشه... اون درست مثلِ سمفونی که فراموشش کردم... گلی که هیچوقت ندیدمش... مجسمه ای که هیچوقت نساختم... سمفونی که هیچ وقت نواخته نشده و من اون رو بین چشم های اون شنیدم. این حس ممنوعه است و من... برای اینکه ممنوعه ترین ادم زندگیمه ازش متنفرم🎻 _______...
باتک تک حرفهایی که می شنیدهرلحظه بیشترازقبل ناخناشو به کف دستش میفشرد و بغضی که مدام به گلوش چنگ میزد رو پس میزد. +من ازدواج نمیکنم. باحس سوزش و طعم گس خونی که حس کرد، ناباور دستشو روی گونه ی راستش کشید و اشکهایی که به اجبار پشت پرده ی چشماش حبس کرده بود ،بی اختیار مسیرشونو روی گونه ی سرخش پیداکردن. -ازدواج میکنی ک...
پسرِ مو بلند | 𝖫𝗈𝗇𝗀 𝖧𝖺𝗂𝗋𝖾𝖽 𝖡𝗈𝗒 -کامل شــده- همه چی از اونجایی شروع شد که دال، پسرِ ۵ سالهی کیم تهیونگ، با دیدنِ موهای بلند و آبیِ پسری، اون رو "مامان" صدا زد و این بود اولین دیدارِ اون پسرِ مو بلند و تهیونگی که کلِ زندگیِ بعد از جداییش از همسرش رو با جق زدن میگذروند! ژانر ↶ عاشقانه، فلاف، کمدی، چتاس...
+ دوستت دارم! _ بخاطر سیب ترشهام؟ + اونم هست...ولی حتی اگه اونها هم نباشن، بازم دوستت دارم. 🍏 کاپل: کوکوی 🍏 ژانر: امگاورس، رمنس، فلاف 🍏 وضعیت: تکمیل شده.
فرشته نگهبانی که عاشق انسان شد ... :) -من بزرگ ترین گناها رو میکنم که بیام پیشت دیول عزیز من :) *** +بابایی راستشو بگو.. من چجوری میتونم مامانو دوباره ببینم؟ -با مردنت :) ژانر : امپرگ.. رمنس.. انگست.. تخیلی تاپ: تهیونگ باتم:جونگ کوک Start : 2020/11/15 End : -
[در حال آپ] دژاوو حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شده است. و این همون جریان زندگی بود! آدم درست رو در زمان درست جلوی روت قرار میداد!... و لحظه آخری که تهیونگ داشت از کافه خارج میشد در حالی که میل وافری برای از خوشحالی فریاد زدن داشت و...
سرم رو که روی پاش گذاشته بودم یکم تکون دادم که بتونم به صورت بی نقصش نگاه کنم و سوالی که خیلی وقت بود عین خوره به جونم افتاده بود رو پرسیدم: چرا فقط ولش نکردی؟ نگاهش رو از آسمون پر ستاره ی رو به روش گرفت و به من نگاه کرد و جواب سوالم رو داد:رها کردن کار آدمی مثل من نبود.باید مسئولیت کاری که انجامش داده بودم رو گردن می...