Blood on my wings
نفهمید چطور گذر زندگیش به اون نقطه رسید ، هیچ متوجه نمیشد چطور کسایی که اسم دوستی رو به سینه ی خود چسبونده بودن،کسایی که همه ی عمر درخدمتش بودن و بدون اجازه سر درحظورش بلند نمیکردند اینگونه در مقابلش ایستادن و دندان های تیزشون و برای گلوی بیچاره اش تیز کردن نفهمید چه زمانی گردش زمین اینگونه کند شد حتی زمانی که تیر در...