since i met you(از وقتی با تو آشنا شدم)
از روزی که باهات آشنا شدم؛ حتی اگه پدرم من رو فروخته بود ، با تصور چشم های براقت که به چشم هام گره می خوردن میتونستم جوری رفتار کنم که انگار هیچی برام مهم نیست . حتی اگه می دونستم قراره آخر کار به طور وحشتناکی ترکت کنم،سعی کردم خوشحال باشم.فقط به خاطر تو، حاضر شدم سر همه چیم قمار کنم. از روزی که باهات آشنا شدم فهمیدم...