Another
متاسفم اما... تو فقط دو گزینه برای انتخاب داری! یا بازی میکنی یا... میمیری! 🔞دیگری(アナザー)
همه ی ما باید فمنیست باشیم! یک انسان زن زاده نمی شود بلکه جامعه از او یک زن می سازد... _سیمون دوبوار توی این کتاب من درمورد ال جی بی تی محیط زیست نژاد پرستی و هرچیزی برای زندگیه بهتر حرف میزنم پس نگید کتاب فمنیستیه چرا درباره ی اینا حرف میزنی-_-
|Completed| "من-من دوست دخترتم." "چی؟! چطور ممکنه؟" جنی کیم برای سفر کاری شرکت به پیست اسکی یانگ پیونگ میره. لالیسا مانوبان، همکار و تحسین کننده مخفی جنی هم به این سفر میره. بعد جنی با یه حادثه ناگوار روبرو میشه که باعث فراموشی موقتیش میشه و همه خاطراتشو از دست میده اما این شرایط فقط یه روز ادامه داره... آیا لیسا از...
🔞لیرابلو اسم دختر بایسکشوالیِ که با اومدن مدی، دختر تازه وارد همه شیطنت و خوش گذرونیاش محو مدی میشه و مدی هم بعد چند باری بحث و جدل کم کم از لی خوشش میاد ❌برای خوندن فصل دوم به بوک ها مراجعه کنید❌
جنی یه هیبرید گربه که رها میشه و تا به سن قانونی نرسیده نمیتونه تبدیل به یه انسان شه و توی یه شب بارونی که خیلی ترسیده به پست یه پادگان نظامی دختران میرسه و اونجا گیره یه رییس خشن و سردی میوفته که هیچ کس جرعته رد شدن از کنارشو نداره! Genre:"comedy_hard_smut_cute" Couple:"jenlisa_chaesoo" Writer:"kimhwayung✒"
سلام بچه ها اینجا میخوام انواع و اقسام اعترافاتی که یک lgbt+ داشته باشه رو بذارم هرکسی هم دوست داشته باشه اعتراف ناشناس داشته باشه میتونه بفرسته من میذارم توی کتاب
داستان دختری که عشق زندگیش رو توی دریا پیدا کرد. -.چشمات...عجیبن. +.اوه..من باید برم... کاپل اصلی=جنلیسا کاپل فرعی=مینسونگ(استری کیدز) ژانر=درام،اسمات،زندگی روزمره،پری دریایی،رمنس نویسنده=yashgin:)) Best Ranks: #1 جنلیسا #1بلکپینک #1 لیسا #1جنی #1مینهو #1 jenlisa #1 minsung
_ دوست داری سرتو بالا بیاری؟ از صدایش میفهمید که پوزخندش هر دقیقه عمیق تر میشود. یک ثانیه چشمانش را به او دوخت:" چیو میخوای ببینی؟ اینکه چقدر بهت معتاد شدم که حتی با وجود این زخما هم نمیخوام ترکت کنم؟ اینکه میخوام هر روز بهم درد بدی؟"
وقتى ما رو با هم ميديدن تعجب ميكردن .... ولى براى ما مهم نبود ... بود ؟ (Lesbian Story)
[PAPER HEARTS~ قلب های کاغذی ] ژانر: فانتزی♡ درام♡ عاشقانه کاپل: جنلیسا ( جنی و لیسا بلک پینک) در پس این خاکدان غم ماهی با خشکی می امیزد... می امیزد و ما حراجیم ما حراجیم... حراج خوشبختی های کنسرو شده! به راستی من پیغام نارس کدام کشتی به لنگر نشسته هستم؟ و تو ناقوس کدامین پیکان هفت اسمان هستی؟! مواظب قلبت باش~ قلبت با...
دستای تام نقطه به نقطه بدنمو لمس میکرد، نگاهی به لباسام که پایین تخت افتاده بودن انداختم و چشمام اشکی شدن،دستاشو گرفتم و گفتم: بس کن، من لزبینم!
چهقدر آدم باید بیپَناه باشه... که توی آغوش شِکنجهگَرِش، گِریه کنه؟ [♤ ♡ ◇ ♧] این رمان شیپ لزبینـه و اِصماتش هم زیاده! امیدوارم خوشتون بیاد... پارت معرفی رو حتما مطالعه کنید، خیلی مهمه! ممنون میشم اگه لذت بردید تمام پارتهارو ووت بدین و نظراتتونو کامنت کنید... چتها: + مِلانی = روبی ÷ دیِگو × شخصیتهای فرعی (اسمش...
شاید همه چیز تغییر میکرد اگه نمیبوسیدمت ، اگه داخل چشمات غرق نمیشدم تو من رو دیوانه کردی ، دیوانه یِ کلاه دوزهِ تو!
-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار نکشی؟ -نمیتونم.چون سیگارمه! +جی...شاید من بتونم سیگارت بشم... -تو؟ نمید...
نمیدونم! نمیدونم چیشد؟؟...همه چیز تو یه لحظه اتفاق افتاد....یه عان چشامو باز کردمو دیدم ک قلبم دیه دسته اونه....اون! منظورم آنجله زندگیمه....کسی ک باعث شد من بزرگترین اعترافه زندگیمو بهش بکنم.....
...اون بی خبر از هرچیزی شروع کرده بود به بازی کردن با دل من و من هیچکاری نمیتونستم انجام بدم!!! مثل کسی که سرطان داشته باشه و با هرنفسش بیشتر بمیره؛ یا یه کسی که محکوم به طناب دار باشه درست قبل روزی که میخواد آزاد بشه!! اهل فلسفه بافتن نیستن من تو باتلاقی که خودم ساخته بودم گیر کرده بودم و با هر حرکتم بیشتر سر میخوردم...
کریس یا کریستین دختری هست که از اطرافیانش به خاطر گرایش و ظاهرش طرد شده و افراده کمی کنارش موندن..چیمیشه اگر با یه دختری که از خودش بیشتر سختی کشیده آشنا بشه و بخواد با عشقش از اون دختر مراقبت کنه؟ کاپل =L)GBT) وضعیت=کامل شده
این داستان روایت زندگی دوتا دختر جوونه که بعد مدتها دوستی مجازی قراره برای دانشگاه باهم زندگی کنن ایرا و ایریس دوتا لزبینن که باهم توی فضای مجازی اشنا میشن و تصمیم میگیرن رویاها و ارزوهایی که برای باهم بودن دارن به حقیقت تبدیل کنن هیچ زندگی به خوبی خوشی پیش نمیره و داستانای بچگیمون که اخرش همیشه میگفتن((به خوبی خوشی ب...
دستمو گرفتم سمتش و داد زدم +من برمیگردم قول میدم... با چشای اشکیش خیره شد بهم و دستشو آروم تکون داد و بعد دیگه ندیدمش...