تمام لحظه های فان اونجرز توی این بوک هست. کمیک های کوتاه کمدی فن مید و میم. البته نا گفته نمونه که من همه رو ترجمه و ادیت می کنم تا خوندنشون برای هیچ کس سخت نباشه و همه بتونن از این بوک استفاده مفید ببرن. 😉😙❤♥ درخواست برای هر کاپلی رو قبول می کنم. و عاشق این شیپ ها هستم.... Romanogers💜 Stucky💙 Thorki💚 Ironstran...
[ وانشات ] " این برق نگاه و مهربونیت دیگه چیه؟ گفتی میخوای هاشیرا بشی؟ با این هاله‌ی پاک و درخشانت فکر میکنی میتونی؟!! " با اینکه حرفای تنگن رو یجورایی قبول داشت، ولی قیافش جدی شد. هاشیرا شدن و محافظت از کسایی که ضعیف ترن وظیفش بود! کسی نمیتونست بهش بگه نمیتونه... " اونایی که قدرتشو دارن باید از ضعیف ترا محافظت کنن. ح...
چی میشد اگر ایزوکو قبل از آلمایت، با اندوور رو به رو میشد؟ حرف های قهرمان شماره ۲، تاثیری متفاوت و ایزوکویی متفاوت رو بوجود میاره... حالا ایزوکو چه تغییراتی میکنه؟ بخونین و لذت ببرین.
داستان راجب دختری به نام لیندا کایدن هست که کوسه نویسندگی داره. اون می خواد یک قهرمان بشه ولی خب از نظر بقیه کوسه اش خیلی مسخره هست. چون این کوسه رو داره کسی تو مدرسه باهاش دوست نمیشه چون فکر میکنن خطرناک و عجیبه . ولی یهو همه چیز عوض میشه.... «فن فیکی از مای هیرو اکادمی» « نویسنده: مریدا»
♣ بیبی افسانه‌ای من ♣ - Story by " M̷u̷g̷e̷n̷ " " +18 " " ᴏɴᴇsʜᴏᴛ " " ғᴜʟʟ sᴍᴜᴛ " " ᴅᴀᴅᴅʏ ᴋɪɴᴋ " - « Anime: Bungou Stray Dogs » - وانشات سوییت و هات از کاپل سوکوکو (دازای و چویا) :) - ژانر چک بشه محض احتیاط -نظر و ووت فراموش نشه مرسی ♥ -امیدوارم دوسش داشته باشین و ب بیبی دوست داشتنیم عشق بدین :)💛
I'm afraid he will come As always just in a corner of the dark I hear his voice "Suffer as always" میترسم که بیرون بیاید مثل همیشه در گوشه ای از تاریکی صدایش را میشنوم " مثل همیشه رنج بکش "
°•My hero academia •Smut •oneShot •Yaoi •Todobaku •Tododeku •Bakudeku •Shinkami •Kiribaku •and other °•Snow
"زجر کشیدن کافیه" داستان پسر بی کوسه ای که زیادی آسیب دیده بود تا جایی که از زخمای روحش شکوفه های انتقام بیرون زدن.. انتقام از نه تنها هشتاد درصد کوسه دار جهان بلکه انتقام از ادمایی که انسانیت یادشون رفته بود. حتی زجری که روزگاری دوست بچگیش بود ✨ :) ویلن دکویی که حاصل پذیرفته نشدن بود..
« همه چیز از یک هدف والا شروع شد» جایی که سرنوشت ها با یکدیگر رد و بدل میشه، جایی که فساد و تبعیض در آن ریشه انداختند، جایی که انسان ها هیچوقت برابر به دنیا نمی یاند. حالا بنظرت چی میشه اگه جای وارث مظهر صلح ایزوکو میدوریا با شیگاراکی تومورا عوض میشد؟ بنظرت می تونست چه تأثیری روی روند انیمه و شخصیت ها داشته باشه؟
رمان: 4:48 نویسنده: Qin Mobei مترجم: Rozhin_hl ژانر: فانتزی، رمنس، سوپرنچرال، شونن آی، تراژدی سال: 2018 زبان اصلی: چینی تعداد چپتر: 8 خلاصه: هی، چیزی نگو. نترس،الان 4:48 صبحه، زمان مرگ از لحاظ روانشناختیه. ولی تو الان نمیمیری. زمان مرگ تو دوازده ساعت دیگه ست. من "صفر"م. من اومدم تا جلوی مرگ تو بگیرم...
کاتسوکی و ایجیرو دوستای صمیمی هم تو دبیرستانن، ولی چی میشه اگه یه روز کاتسوکی بفهمه که احساساتش فراتر از یه دوست نسبت به ایجیروعه! یعنی باید بهش بگه...؟ ژانر: فلاف، مدرسه ای، برشی از زندگی، رمنس، کمی اسمات.. •Couple: bakushima•
My Hero Academia ✨مجموعه ای از وان شات های اسمات از شیپ های محبوب گی :))) فوجوشی/فونداشی های عزیز ضرر نمیکنید .اخطار: ممکنه برخی از پارت ها ( اکثرا) دارای صحنه های خشونت امیز، کلمات نامناسب و... باشد ❌ خلاصه مغز مریضی دارم :))) امیدوارم خوشتون بیاد
*خسته از تو... هنوز منتظرم، بیای بیدارم کنیو بهم بگی "همه چی خواب بوده، اروم بگیر مردک عوضی!" "تو فقط مثل همیشه یه کابوس مسخره و چرت دیدی" "ببین من کنارتم دیوونه، حالمم خوبِ خوبه..." التماست میکنم...بهم بگو اون آدم بی جونی که با چشمای مبهم و سرد نگاهم میکنه تو نیستی... ....................... 💕 خلاصه: طی اتفاقی بین...
_حتی نگه داشتن این گربه لعنتی هم جرمه! +هوی من گربه نیستم. دیگه نیستم. . چان و سونگمین، درست وقتی تصمیم میگیرن توی رابطه اشون یه قدم به جلو بردارن، مین مین، همون گربه پشمالو سفید سونگمین که از وقتی فقط چند روزش بود با سونگمین بود تصمیم میگیره معجونی که روی میز سونگمین بود رو امتحان بکنه. Read and enjoy this imaginary...
این کار متعلق به من نیست (◍•ᴗ•◍)✧* من از رمان ❌سیستم نجات‌شخصیت منفی بی مصرف ایده❌ گرفتم و فیک مینویسم^^
نه. اون قهرمانی می خواست نشده بود، اصلا قهرامان نشده بود. اگه نمی تونست بهترین باشه پس تبدیل به بدترین می شد... باکوگو بدون اون بقیه ی راه رو سپری کرد. وقتی از دستش داد تازه فهمید که چه چیزی رو از دست داده. یک روز نبود که خودشو به خاطر تمام کار هایی که با اون کرده سرزنش نکنه؛ اون لیاقت این لقب رو نداشت... سلاااممم د...
وقتی هاوکس دومین قهرمان ملی فهمید امگاس کل زندگیش به کل عوض شد و کسی که باعث و بانی این اتفاق بود کسی جز تویا تودوروکی نبود دقیقا همون لحظه که انتظارشو نداری....... کسی که حتی جسدش پیدا نشد ولی به طور اتفاقی سال ها بعد تجدید دیدار خاطره انگیزش با کیگو تاکامی همه رو توی شوک عمیقی فرو برد..... تجدید دیدار بعد از سالها...
تراوشات ذهن یه فوجوشی بزرگسال با قلب یه تینیجر. بخشی از تصوراتم از شیپ های یائوییِ انیمه های محبوب🙂↕️ وان شات های درخواستی بازه ^^ انیمه هایی که تا الان کاور شدن: -My hero academia -Blue lock
هیروها توی این فیک خیلی کمرنگن... اینبار ویلنا میدرخشن✨ _________________________ اگه نور نباشه همه زمین میخورن! وقتی نمیدونیم چند قدم با غرق شدن فاصله داریم خورشید کجاست؟ لعنت به طبیعت اون آشغال نباید وسط راه تو تاریکی ولمون کنه... وقتی تاریکی محاصرمون کرده بود و حتی نمیتونستیم خودمونو ببینیم اون بهمون تابید... ما بی...
- با من ازدواج کن ژنرال. - این یه دستوره سرورم؟! چی میشه اگه بیشترین اختیار رو در کشور داشته باشین اما نتونین کاری انجام بدین به خاطر تبعیض‌های جنسیتی؛ کیم تهیونگ به عنوان یه شاهزاده که امگا متولد شده تا قبل از ازدواج هیچ اختیاری برای امور کشور نداره به خاطر قانون «امگاها حق سلطنت ندارن» شما بودین چیکار می‌کردین؟ کاپل...
√ در حال آپ ¦اون قلبشو با سی و چند سال سن به یک پسر بچه هجده ساله باخته بود که از قضا فرزند خونده اش بود...¦☆ ¦ نام = پسر کیوت من ¦☆ ¦ کاپل = ویکوک ¦☆ ¦ ژانر = اسمات , فلاف , امپرگ , رمنس ,.... ¦☆ ¦ نوع = فیک ¦☆ ¦ نویسنده = فلوریم ¦☆ √ این فیک فقط دارای یک ورژن ویکوک است
تاریکی قدیمی ترین دوست بچگیم بوده و هست، تنها همدم همیشگی... شاید باید زودتر از اینها قبولش میکردم و جسم و روحم رو بهش تقدیم میکردم. پذیرش این موضوع که موجود ضعیفی هستم که هرگز قرار نیست این خونه رو ترک کنه باعث شده این روزها بیشتر به مردن فکر کنم به هرحال زندگی من توی شش سالگی تموم شد و دیگه قرار نبود از اون مقطع خ...
" ما نامزد کردیم! " " همه الانم اینو میدونن لازم نیست تو هر برنامه ای که میریم تکرارش کنی"
خون قرمز، از ملافه های ساتن قرمز... به پایین تخت قرمز... چکه میکرد وای که شاهزاده چه قدر از این رنگ متنفر بود!
" چرا مجبورشون کردی باهم کنار بیان؟ " چویا غیر منتظره پرسید " چون میخوام بازنشسته بشم" دازای گفت و دستهاشو کشید بعد لبخند زد: من خسته ام چویا...تو نیستی؟ " نمیدونم" چویا گفت و سرش رو روی شونه مو قهوه ای گذاشت " همه چیزی که میدونم اینه که برام مهم نیست اگه بارها وبارها این شهر رو با تو نجات بدم ، تا زمانی که بالاخر...
به‌جوری که کاتسوکی دیشب آرومش کرده بود فکر کرد، جوری که 'بیبی' از بین لب‌هاش خارج شد، انگار که خیلی‌وقت بود که میخواست اینجوری صداش کنه. حتی قبل از اون، 'خوشگله'. "پرنسس.' همهٔ اون اسم‌هایی که کاتسوکی صداش میکنه و باعث میشه شوتو سرخ بشه و بلرزه. تا حالا هیچکس اینجوری صداش نکرده بود، و شوتو به ' تودوروکی' شنیدن مودبان...
