Select All
  • ຯ࣪.Cherry🍒𓍯
    1K 267 12

    بازپرس جنایی ، بیون بکهیون گاهی مرز احساسات و منطق رو گم می‌کنه و حالا توی مصیبتی افتاده که کلید نجاتش پیدا کردن پسری هم اسم خودشه. کیم بکهیونی که هفت ماه از غیب شدنش می‌گذره. -روایت سفاک بی‌بالی که به دام افتاد.- . -زندگی‌ای که توش یه چیزی واسه مردن داری ارزش زندگی کردن نداره. -داره. می‌خوام از اون شخص مراقبت کنم. . ...

    Completed  
  • 𓏲✒RUN🍷𓏲᮫۬
    1.8K 792 16

    نجار گمون می‌کرد پسرش بعدها هنرمند بزرگی شه. هنرمند هم شد اما هنروری که می‌نوشت و بعد گذر از سنگ‌فرش‌های خیس لندن ، فارغ از حرف‌های نژاد‌پرستانه مردم ، روی سکوی سالن اجرا می‌کرد. درسته بین رنگ‌های قرمز و مداد‌های شکسته‌ شده‌ی استاد پارک سکوت کرد ، اما روی صحنه‌ی تئاتر تا دم مرگ می‌رفت. . -درون هر آدمی که می‌بینی یه شی...

    Completed  
  • ❬ Belaya Roza⚖️𓄹 ࣪
    3.1K 1.1K 13

    وکیل پارک عجیب‌وغریبه! به رسم انگلیسی‌ها کرم کتاب و به رسم فرانسوی‌ها جوهر‌خوار بهترین صفت برای این شخصه. ییشینگ همیشه می‌گفت: «اگه مفهوم زنده‌ای برای سحروجادو وجود داشته باشه چه مثالی بهتر از عموزاده‌ی عزیزم که گرفتار شیطانی مثل بکهیون شد؟» -روایت جوهرخواری که به نقاشی دیوانه دل باخت.- . می‌گفتن عزرائیل اگه یه روز ت...

    Completed  
  • L O S E
    1.9K 423 5

    "بهم گفتی خداحافظ اما نمی‌دونی خاطرات با خداحافظی تموم نمی‌شن." . "هودی توی تنت... هنوزم بوی منو می‌ده؟" "ایـ...نجا چیکار می‌کنی؟" "من هرروز اینجام." "چرا حرفی نزدی؟" "اگه می‌دونستی هر روز نگاهت می‌کنم روز بعدی مسیرت رو عوض می‌کردی." . "من نمی‌تونم داشته باشمت اما می‌تونم یواشکی دوستت داشته باشم." . 🤍عنوان: باختن |...

    Completed