⌜𝐓𝐡𝐢𝐫𝐬𝐭𝐲 𝐨𝐟 𝐌𝐨𝐨𝐧 𝐖𝐢𝐭𝐡 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝⌟
[کامل شده] -در دل جنگل ممنوعه، در عمارتی متروک که در روشنایی روز هم تاریک مینمود موجودی افسانهای زندگی میکرد. موجودی که سالها بود محکوم شده بود به تنها بودن. اما در آن طرف مرز های جنگل در میان انسان ها دختری بر روی تپه ایستاده بود به جنگل ممنوعه چشم دوخته و با خود میگفت: روزی دور از چشم بقیه به آنجا میروم. او معتقد...