𝑲𝑻𝑯'𝒔 𝑫𝒊𝒂𝒓𝒚
نامجون هیونگ توی حیاط مدرسه این دفترو بهم داد، به گمونم روی لباش همون لبخند معروفی نشسته بود که توی دبیرستان همه دربارش حرف میزدن ،دو تا چال روی گونه اش بیرون افتاده بود و صورتش مثل آفتاب میدرخشید،همه میگفتن اون تو دل برو ترین و باهوش ترین پسر مدرسه است. میشه گفت آدم بدقلقی ام و به هرکسی اعتماد نمیکنم ،شاید بخاطر همین...