Somebody to love | persian translate
|تکمیل شده| دو وکیل در قرن ۱۹ میلادی به هم دیگه علاقه مند میشن اما مشکلات زیادی سر راهشون قرار میگیره. هردوی اونها متاهلن و جامعه ی اون زمان، درکی از عشق بین دو همجنس نداره...
|تکمیل شده| دو وکیل در قرن ۱۹ میلادی به هم دیگه علاقه مند میشن اما مشکلات زیادی سر راهشون قرار میگیره. هردوی اونها متاهلن و جامعه ی اون زمان، درکی از عشق بین دو همجنس نداره...
❀.°. ✿ خلاصه ی داستان ✿.°.❀ یونگی همش نوزده سالشه، جیمین تحت معالجس و هردوشون متوجه میشن که یه بچه تو راه دارن! بنظر جیمین این اتفاق مثل تاسی بود که بار اول پرتش کرده و شیش آورده ولی یونگی معتقده این بچه یه بلای الهیه که جوونیشو تباه میکنه! یه حاملگی غیر منتظره که همهی برنامههاشونو برای همیشه تغییر میده، دعواهای خان...
نام: آناستازیا کاپل: ویکوک نویسنده Deli ژانر: انگست سیاسی تاریخی رومنس چنل: kookiefamilyyy خلاصه: - آنا عاشق توتفرنگی بود. + تو چی؟ توتفرنگی دوست داری؟ - نمیدونم... هیچ وقت پول کافی برای فکر کردن به مزهاش رو نداشتم. + تو بخواه، من میخرم. - زمستونه! + میگم همراه محمولهها وارد کنن. - جنگه! + میخوای جنگ ر...
وضعیت فیک: ﮼اتمام یافتــه ''' - احمق تو پسرعمهی منی! - ولی هیچ پسرداییای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتیای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطهی فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" ''' - جونگکوک، ما مریضیم؟ - نه تهیونگ، من مریضتم. «عشق نامتعارف بین دو اُمگا در خانوادههای همخون و جامعهای کاملا پایب...
بعد از ۷ سال زندگی مشترک، جین و نامجون میخوان بین پدر بودن و شوهر بودن تعادل ایجاد کنن. در آخر با حقیقت تلخ مواجه میشن، از عشق سوزانی که چند سال پیش داشتن چیزی جز یه شعله نمونده... ژانرها: رومنس، فلاف، برشی از زندگی کاپل: نامجین وضعیت: تمام شده فیک ترجمهایه، متن اصلی رو میتونید با همین اسم تو Ao3 پیدا کنید
در طی یک شب پدر، سرزمین و مقام سوکجین ازش گرفته شده، به دست مردی که به زودی ملاقاتش میکنه. مردی که آوازهی بیرحمیش به گوش همه رسیده؛ ولی اگه جنگجوی اژدها واقعاً انقدر بیرحم بود، پس کی زنده مونده بود تا داستانسرایی کنه؟ کاپل: نامجین ژانر: رومنس، رویال، فانتزی، اسمات مترجم: مهرا ادیتور کاور: Kim_N این فیک ترجمهایه،...
اقیانوس پر از خطره؛ یه شب یه هیولای بزرگ میبینی که اگه زندانیِ آب نبود تو رو زنده نمیذاشت، و یه روز یه پریدریایی که برای دزدیدن قلبت نقشه کشیده. ماجراهای نامجون و مهمونناخوندهش~ TAGS: namjin × romance × fantasy × mermaid au × angst Translator: Mehra EDITOR: Kim_N پ.ن. این فیک از انگلیسی ترجمه شده و میتونید با هم...
جیمین یه سایرنه، اونا شناخته شدن، ولی همه افتخار دیدنشون رو به دست نمیارن، چه برسه به اینکه یکیشون رو شخصا بشناسن. یونگی، وقتی روی اقیانوس مشغولِ بررسی موجودات دریایی و همچین چیزاییه، جیمین رو ملاقات میکنه. با این حال، اون دریانورد، هیچوقت فکر نمیکرد تا این حد، درگیر جیمین و شخصیت واقعیش بشه. translated by @xXfakezia...
〴︎Summay ৲︎ جانگ وویونگ خودش رو آدم نسبتا خوششانسی تلقی میکرد، زندگی راحتی داشت و با جریان پیش میرفت؛ برای همین زمانی که به ناچار با یک قرارداد مستر/پت، اون هم با چوی سان، کسی که برتهایی مثل اون رو رام میکرد، تنها برای کمک به دوستش برای پس دادن قرضش موافقت کرد، با خودش فکر کرد که شاید خوششانسیش تموم شده بود. با...
〴︎Summary ৲︎ برای سان، که به عنوان یک مُزدور در گروه ضربت برای مُجری قانون بین کهکشانی کار میکرد، وویونگ شبیه به ناهنجاریای بهنظر میرسید که قرار گرفتنش در زندگی اون غیرمنتظره بود. 〴︎Translator: Soodeh 〴︎Couple: Woosan 〴︎Genres: Romance, Smut, Angst, Dystopia, Sci-Fi
[سری داستانهای 𝘎𝘰𝘰𝘥 𝘊𝘰𝘮𝘱𝘢𝘯𝘺] ↜جونگ هوسوک زیاد توی کنار اومدن با مردها خوب نبود، اون هم فقط به خاطر تک پسرش، جیمین 6 ساله؛ کسی که فراری دادن اون مردهارو ماموریت خودش میدونست. اما ایندفعه جیمین کم کم میفهمید که شاید فراری دادن مین یونگی به آسونی بقیه نباشه. ×کاپل این فیکشن 'سُپ' ـه× جلدِ اول ⬅️ کاملشده جل...
خلاصه: تهیونگ یک نظامیه و توی ارتش کار میکنه و چند سالی هست که با دوست پسرش جونگکوک یک زندگی ساده ولی پر از استرس رو میگذرونن! چون دوست پسرش هر بار که اون به ماموریت میره روز و شبش رو با استرس و دلهره میگذرونه... -3101- Wr: @Moonlike_Rmy Main Couple: Vkook Genre: Angst. Romance. Drama. Imaginary
جونگکوک به سمت مسیری که حدس میزد راه خونه باشه قدم برمیداشت، ولی هرچی جلوتر میرفت بیشتر گیج میشد. کم کم داشت می ترسید، احساس خطر میکرد. آسمون همون آسمون بود، زمین همون زمین... ولی زمان چی؟ Highest ranking #1 in humor Highest ranking #3 in کوکمین Highest ranking #3 in سپ
یونگی و هوسوک از هم متنفرن. واقعا متنفرن. تا زمانی که یونگی پیام ناشناسی دریافت میکنه. -- ꨄ ☼☽ نام: رنگین کمان بی رنگ ☼☽ کاپل: سپ. نامجین. ویمینکوک ☼☽ ژانر:تکستینگ، فلاف، انگست ☼☽writer: @sunkltten ☼☽cover by: @im_jonas
هوسوک فقط میخواست خوش بگذرونه. جوون باشه، از روزهاش لذت ببره و مثلِ امگای سرکشی رفتار کنه که تمام زندگیش بوده. اما امگای سرکش، تصور نمیکرد خوش گذرونیش توی کلاب به بهم زدن با دوست پسرش و البته، پیدا کردنِ یه شخصِ بهتر ختم شه. یا، جایی که آلفا یونگی توی دعوای هوسوک و دوست پسرش دخالت و آروم راهاش رو به زندگی امگا باز...
هوسوک برای دروغِ اپریل تظاهر میکنه دوستپسر داره، ولی انتظار نداره پسری که اتفاقی ازش توی کافه عکس گرفت، برند جواهراتش رو دنبال کنه، اصلا اون رو بشناسه و حتی بهش پیام بده! ولی خب سرنوشت رو که نمیشه پیشبینی کرد، میشه؟ ✨🦋 𓂃• ☼☽ نام: پرتوهای خورشید و پروانهها ☼☽ کاپل: سپ ☼☽ ژانر:تکستینگ، فلاف، روزمره
[ تکمیل شده ] وقتی هفت تا پسر که زیاد همدیگه رو نمیشناسن، داخل یک سفینه ی بزرگ، در فضا به مدت دو ماهِ کامل گیر بیفتن، همه چی قراره خیلی پیچیده و بههم ریخته شه!! این فنفیک اسمات داره. پس با ریسک خودتون بخونیدش
"آلفا در رو برام باز کن، خیلی درد دارم. چرا لباسهام رو درآوردی؟" "چون توی تمام سوراخهای لباست مواد پنهان کرده بودی، حسابی هم حرفهای شده بودی نه؟" جونگکوک با طعنه گفت و تهیونگ با بغض لب زد:"من و مسخره نکن." "بهخاطر خریتت نازت رو بکشم؟ بگم عزیزم عیبی نداره که اول گند زدی به زندگی خودت و بعد تمام احساسات لعنتی من و...
چشمهاش پر از اشک بود و نگاهش پر از خشم. نمیخواست مقابل این مرد سر خم کنه. نمیخواست قبول کنه از عرش به فرش رسیده. نمیخواست قبول کنه که تا پنج ساعت پیش همه مقابلش خم میشدند و برای بردن اسبش به اسطبل پیشقدم میشدند و حالا اینطور تحقیرآمیز باهاش رفتار میکردند. مقابل رهبرِ پک دشمن زانو زده بود و دستهاش بسته بودند...
•𝐒𝐮𝐦𝐦𝐞𝐫𝐲: تهیونگ دوباره ازش پرسید "پس به توافق رسیدیم اِنجل، هوم؟" جونگکوک حس می کرد داره صبرش رو از دست میده. سرشو بلند کرد و درِ جعبه رو بست. "باعث افتخارمه ، ددی." تهیونگ سمتش رفت ، چونه ی جونگکوک رو با انگشتش کمی بالا آورد و برای گذاشتن بوسه ای روی لباش خم شد، با تن صدای تهدیدآمیزی زمزمه کرد "خوش شانسی که...
■ کاپل: نامجین ■ ژانر: سای.فای - سیاسی - رمنس - فول اسمات ■ نویسنده: ELA □ خلاصه: کیم سوکجین، مرد خوش چهره ای که هر کسی آرزوی داشتنش برای یک شب رو داره، مطرح ترین استریپر سیاره ی GWL شناخته میشه. اون محکومه که تا ابد بدنش رو به دیگران عرضه کنه و حتی به یاد نمیاره که به چه سیاره ای تعلق داشته... اما یک شب شبیه هزاران...
-انگار برای همیشه توی این خواب گیر افتادم... تو بازم لختی. +صبر کن، من توی خوابهات لختم؟! Couple:Yoonjin, Nαmseok Genres:Comedч, slice of life, romαnce, smut, fluff خلاصه: ده سال رابطهی دوست و هم خونه بودن اونها نمیتونست این حقیقت که رپر به عنوان یه سونا بخار، عاشق یه نویسندهی باکره شده رو پنهان کنه. از اونجایی که...
[ C o m p l e t e d ] + ازم میخوای یه آلفا رو اغوا کنم؟ - در واقع ازت میخوام با یکیشون ازدواج کنی. •امگاورس✓ •Persian Translation #1 in HarryStyles #1 in HarryandLouis #1 in Persiantranslation #1 in Stylinson #1 in Larry #1 in Tomlinson #1 in Styles #1 in LouisAndHarry #1 in LiamPayne #1 in translation •Translat...
یونگی از رابطه های یک شبه خوشش میاد و درکشون میکنه. چیزی که درکش نمیکنه، اینه که چطور یه بچه که احتمالا زیر سن قانونیه، سر از آغوشش در آورده و درمورد شکست عشقیش، حرف میزنه. چون مطمئنه (و اگه به نظرتون داره اشتباه میکنه حتما اصلاحش کنین) که وقتی به بازگشایی کلاب دوست جدیدش رفت، اصلا دنبال بچه ای که ازش پرستاری کنه، ن...
🔴 #Full 🔴 شاید وقتی موضوع درباره بزرگترین کلاهبرداری تاریخ دنیا باشه، اولین تصور شما از فرد یا افراد پشتش، آدمهای خارقالعادهای باشن که مثل ابَرقهرمانها بدون هیچ نقص و اشتباهی از عهده هر کاری برمیان. ولی چی میشه اگه اونها بر خلاف نبوغ و خلاقیت زیادی که توی برداشتن کلاه آدمها از سرشون دارن، به همون اندازه هم...
🔴 #Full 🔴 به عنوان یه پسر همجنسگرا که کوچکترین اعتقادی به قدرت برتری به اسم «خدا» نداره، هیچ دلیلی برای رفتن به اون کلیسای بزرگ نداشتم؛ جز اینکه مارمالادهای مادربزرگم رو به اسقف بزرگ پیشکش کنم. از کجا باید میدونستم که همون شیشههای فسقلی دلیل آشناییم با اون کشیش پرتقالی میشن؟ پسری با موهای نارنجی که راز کوچیکی ر...
در حالی که برای آخرین بار اتاقش رو از نظر میگذروند دست هاش رو بالا و بالاتر برد. هرکاری که فکر میکرد لازمه رو، انجام داده بود. به دونه های کوچیکی که کف دستش، که دقیقا روی عدد 18 هک شده ی اون قسمت قرار داشت نگاه کرد. به یه تلنگر برای متوقف شدن نیاز داشت، هنوز به اون درجه از حماقت نرسیده بود تا بتونه افکارش رو عملی کنه...
«من که ذهن خوان نیستم! اگه میخوای اطرافت باشم، بگو. اگه دوستم داری، بگو. اگه میخوای دست از سرت بردارم، بگو. اگه میخوای دستت رو بگیرم و ببوسمت، بگو. اگه میخوای مشت بزنی توی صورتم چون احمق ترین و آویزون ترین آدم دنیام، بگو. هرچیزی که توی سرت هست بهم، بگو. باور کن برزخ حتی از جهنم هم بیشتر درد داره.» couples: taeko...