Select All
  • Mirror (Zouis)
    4.2K 1.2K 12

    「Completed」 نمیدونست چرا باید بخاطر نبود دست زین روی پهلوش احساس آزردگی کنه؛ انگار دست زین سفیدچاله‌ای بود که حس خوب از خودش ساطع میکرد و سیاهچاله روی پهلو لویی اون‌ها رو می‌بلعید. (باید ادیت بشه اما بخاطر کامنت‌هایی که روی پاراگراف‌ها باقی موندن دلم نمیاد به چیزی دست بزنم که اون کامنت‌ها بپره پس بخاطر اشتباهات نگارش...

    Completed  
  • Losing Mage [ZOUIS]
    5.1K 1.5K 31

    [ COMPLETED ] من را با خودت ببر به هر کجا که مغز هایمان پرواز می‌کنند. من را با خودت ببر... . . . من مدام در حال "از دست دادن" هستم. برای همین شده losing...

    Completed   Mature
  • Please don't hurt me (zouis)
    36.5K 5.2K 33

    استیو_ تو خودت خوب میدونی من عاشق بچه هام ولی جوآنا این بچه از خونه فرار کرده باید تحویل پلیس بدیمش نگه داریش جرمه جوآنا_ اگه تحویل پلیس بدیمش اونا میدنش به باباش اونم پدری که به بچش تجاوز کرده

    Completed  
  • Sinner [Z.T]
    5.7K 1.3K 17

    {Completed} مشتش را بر تیرک ها می‌کوبد و اصرار دارد که روح می‌بیند، و او خندید هنگامی که قلبش را از سینه اش بیرون می کشیدند. #1 in zouis

    Completed  
  • Courts of shines and stars (ZOUIS)
    4.7K 1.2K 41

    زین یه انسان عادیه که برای اینکه شکم خواهراش و پدرش رو سیر کنه مجبوره شکار بره ولی یه روز که به شکار میره چیزیو پیدا میکنه که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه... برگرفته از رمان : a court of thrones and roses 🥀 #1 in #imagine #151 in #onedirection

    Completed  
  • A Little Death[zouis]
    2.2K 321 7

    غم زیباست. تو غم‌ شده‌ای و درد میدهی و زخم میزنی، و من به پرستش این زیبایی در وجودت درآمده‌ام. تو جان من شده‌ای، مخدر ناآرامی‌هایم، لبخندِ اشک‌هایم و نمک روی زخم‌هایم. بگذار آسوده به دوست داشتنت ادامه دهم که من این حل شدن آهسته در تو را می‌ستایم. ایده:1399/02/11 شروع:1399/02/22 love story of Zouis Malikson💙💛 writers...

    Mature
  • I wanted to call you ZiZi
    30.6K 4.5K 45

    -«هی لو...مشقاتو نوشتی؟» -«نه بیخیال... کی به کیه! تازه فردا که تعطیله!»