Wildest Dream
کابوس ها همیشه با جزئیات آزاردهنده تری در ذهن حک میشوند.
Taemin, a 20-years-old boy who is mute and lives in an orphanage. He adopted by a man, so he is forced to flee after a while and accidentally encounters Minho.
[کامل شده] - عشق چیزی جز پذیرفتن تفاوت ها نیست، عشق چیزی جز درهم پیچیدن شباهت ها نیست. عشق یعنی تاریکی های وجودت را دیدن، عشق یعنی چشم بر روی روشنی هایت نبستن. عشق سقوط آزادایست بر فراز کوه های اعتمادی که از هم آغوشی قلب تپنده م و چشم های تب دارت بوجود آمده اند. آنهایی که قد علم کرده اند تا مانعی شوند قدرتمند و مستحک...
[ این داستان ناکامله و اصلا مشخص نیست کی نوشته بشه ] - تکبر، طمع، شهوت، حسادت، خشم، شکم پرستی، تنبلی. اینا گناهان کبیرند. و من تمامشو، مثل کلکسیون افتخاراتم جمع کردم - ꧁.............................꧂ اخطار: اسمات ژانر: اسمات، رئال «قصه ای روزمره از هفت گناه کبیره»
-فلاف مطلق- «قارچ ها خاطره ای بیاد میارند، از زمانی که اتفاقی، پای پسر شاه پریون لیز میخوره و به مرداب نیلوفری میرسه...» ~ایده پردازی از هارمونی عزیز~ ( blueskyofspring@ ) -داستان دو پارتی-
کیبوم جراح هاناهاکیه، کسی که سال هاست گل های قاتل عشق رو از بدن بیمار ها بیرون میکشه و فکر میکنه عشق بیهوده و بیرحمه. اما نمیتونه عشق خودش به جینکی رو نادیده بگیره...
-داستان کوتاهِ سه قسمتی 🖊تومین 🖊 اجتماعی تاریک ⚠️ دارکنس بخشی از داستان: " درخت کاج پشت پنجره اتاق، با باد شدید زمستانی قامت خم میکرد و میلرزید، مینهو نگاهش کرد «متاسفی برای چی؟ حرفت یا کارت؟» و تمین رد نگاه دوست پسرش را دنبال کرد تا به کاج پشت شیشه رسید «متاسفم که دوست پسرت شدم، که نسبت بهم احساس داری، که پیدام کرد...
همه ی آدم ها دلایلی برای انجام کار ها دارن . گاهی این دلایل به اندازه ی کافی قانع کننده هستن که باعث شن عمل انجام شده ، کاری کاملا منطقی و عاقلانه به نظر بیاد و گاهی ، حتی اگه همه ی دلیل ها و منطق های جهان هم جمع بشن ، نمیتونن کاری رو توجیه کنن ، اما هردوی این کار ها ، چه با دلیل و چه بی دلیل ، انجام میشن! درست مثل بم...
خش خش برگ هایِ خُشک شده هق هقِ ابر های نِفرین شده دردِ قلبِ له شده سویِ چشمانِ خاموش شده و اویی که از لابه لای اشک هایش آخرین ذراتِ امید را به حراج میکشید... گویا دیگر خسته بود چشمانِ خیسش بسته بود ... از میان دست هایش ، امید جان میداد عشق ، نجوا میداد من روایت میکنم دیدار را مشت های بی صدا در غم و آوار را .... م...
کامل شده «حالا چرا طاووس؟» «چون زیبا و دلفریبه.» «فقط همین؟» «...چون هیچ وقت خیانت نمیکنه.»