رویای سیاه | tul | mew | mewtul | gmmtv
Preview: تول و میو از کافه به بیرون نگاه میکردن. مهلت تحویل کار میو نزدیک بود و وقتی برای تلف کردن نبود ولی هیچکدوم چتر نداشتن که از بارون در امان نگهشون داره. میو دست تول رو گرفت و به سمت در حرکت کرد. با خنده تول رو زیر بارون کشید. دست در دست هم زیر بارون دویدن. وقتی به خونه رسیدن، هر دو خیس آب بودن. میو با دیدن پسرش...
Completed
Mature