Why Him?( Exo,Kai Fan Fiction)
Ariel is a nice, sweet, funny and intelligent girl . She has known Kai(cute,funny,nice) for years. He ends up falling in love with her. Does she love him back? Or will she choose "HIM" over Kai? READ AND FIND OUT!! (:
Ariel is a nice, sweet, funny and intelligent girl . She has known Kai(cute,funny,nice) for years. He ends up falling in love with her. Does she love him back? Or will she choose "HIM" over Kai? READ AND FIND OUT!! (:
BEST FRIEND~ You and EXO Kai short story... by: rinkai_exotics
This is a oneshot about you and Kai. You are an trainee training at SM and that's how you met Kai, your best friend. Throughout these years of training, you fell for him. Read on to know the rest :b - It's called I hate you not because it's sad. It's a teeny bit sad but the ending isn't. Read the ending and you'll k...
Ash moved to the states from Korea when she was five. Since then she has had no friends in her neighborhood until one day when she hears the news that Mrs. Kim's son and his wife along with their son will be moving next door.
عشق پشت صحنه های خاک گرفته ی غرور و اشتباهی که تا ابدیت در پس دنیای تاریک ماندگار شده و از خود گذشتی تنها ناجیه ان است .... چه چیز در پس شهرت نهفته ؟ .... و چه چیز را میتوان پیدا کرد .... ای داستان عشق ممنوع فرشته و شیطان است .
یه دنیای دیگه که توش هری برای افراد پولدار و معروف حیوون نگه داری میکنه و لویی پولدار و معروفه. ترجمه ی این http://archiveofourown.org/works/997974
این داستان در باره ی هری و تیلور هست و یک داستان متفاوته این نوشته خودم نیست من فقط ترجمه میکنم براتون
هیچ آرزویی ساده نیست...شاید زندگی هارو عوض کنه... هیچ کس تنها نیست.شاید فقط دیگرانو فراموش کرده.شاید... پریزاد هیچوقت تنها نبوده،جنگل همیشه پشت پریزاد میمونه. پری ها وجود دارن...اینجا،توی جنگل ممنوعه... پریزادِ پرنده ی داستان من فقط سر یک کنجکاوی کوچیک زندگی پنهانی و پر دردشو از دست خواهد داد و فردی وارد زندگیش میشه...
نمیتونستم ادامه بدم. همه رفته بودن. رفتم جلوی قبرش. به اسمش و عکسش که داشت میخندید نگاه کردم. صداش تو مغزم تکرار میشد. «میدونی چیه؟ میخوام عشقمو بهتر از کلمات بهت نشون بدم.» بهش گفتم. دستمو کردم تو جیبم. درش آوردم و گذاشتمش رو سرم. چشمامو بستم. «بهتر از کلمات..» زمزمه کردم و ماشه رو کشیدم.
هاى گايز :)) من هستى ام و داستان Don't Let Me Go... هم مال منه ؛) همونطور كه ميدونين اين پيج شريكى منو دوسمته كه ما فن فيكشن مينويسيم. منم امروز يه داستان كوتاه و غمناك براتون از زين نوشتم. اميدوارم خوشتون بياد ؛)
"چیکار میکردی،" لویی شروع میکنه و میدونه که این فقط بیشتر جریحه دارش میکنه "اگه این آخرین روزت روی زمین بود؟" هری یکم فکر میکنه، ابروهاش با تمرکز توی هم رفته ان و بعد یه جورایی باپرویی میگه "میرفتم چتربازی. خونوادمو میدیدم، دوستامو میدیدم." "دیگه چی، هری؟" ترجمه این http://archiveofourown.org/works/738802
«متاسفم و...خدافظ.» لویی گفت و چشمش رو بست تا اشکش روی گونش بریزه. «خدافظ لویی.» «تا ابد نگهش میداری؟» اون ازم پرسید «تا ابد» اون لبخند ضعیفی زد و توی خیابون محو شد. تا ابد
فقط ادامه بده و هیچ اهمیتی نده که بقیه چی میگن و چی فکر میکنن هر کاری میکنی فقط بخاطر خودت بکن این که یکبار سقوط کردی به معنی این نیست که قراره دوباره شکست بخوری تو دختر گم شده ای این موقعیه که سکوت, زیادی پر سر و صدا میشه ••••••••••••••••••••• کتاب نوشته خودمه خوشحال میشم اگه حمایتم کنین
وقتی تیفانی با یه پسر خوش قیافه و خوب به اسم هری ملاقات میکنه برای اولین بار عاشق میشه و فکر میکنه باید تا تموم عمرش با هری باشه اما گاهی وقتا سرنوشت بر خلاف میل افراد رغم میخوره...
هیچ کس هیچ وقت نمیفهمه تو گذشتت با چه چیزایی روبرو شدی هیچ کس هیچ وقت نمیفهمه چقدر درد تو سینت داری هیچ کس هیچ وقت نمیفهمه چقدر شبا تو خلوت خودت اشک ریختی هیچ کس هیچ وقت نمیفهمه که همه چیزت رو از دست داری هیچ کس هیچ وقت نمیفهمه یه کلمه سادش چه تاثیری روت میذاره هیچ کس هیچ وقت نمیفهمه برای هر روز زندگیت داری مبارزه می...
He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.