FieldFate
* رشته سرنوشت * یه سوع تفاهم. چندین مدت دوری. اینکه میگن همه انتظارا تموم میشه درسته. به شرطی که توی دوری خبری از انتظار باشه. همه چی درست میشه. ما با خاطرات پیش میریم. خاطرات مارو پیش میبرن. من بهش میرسم کاپل: میوگالف
* رشته سرنوشت * یه سوع تفاهم. چندین مدت دوری. اینکه میگن همه انتظارا تموم میشه درسته. به شرطی که توی دوری خبری از انتظار باشه. همه چی درست میشه. ما با خاطرات پیش میریم. خاطرات مارو پیش میبرن. من بهش میرسم کاپل: میوگالف
خلاصه : گذشت زمان تغییراتی رو با خودش به همراه میاره. این تغییرات به کجا میرسه؟ آیا بهمون شجاعت میده؟ شجاعت برای نگه داشتن چیزایی که ارزشمندن. نویسنده : یاس کاپل : میوگالف ژانر : عاشقانه، درام و اسمات
~𝑴𝒆𝒘/𝑮𝒖𝒍𝒇**میو گالف**~ -•خلاصه:گالف کاناووت ، یه پسر بیست و پنج ساله اس که تموم عمرشو توی یه خانواده ی هموفوبیک زندگی کرده. با اینکه چندین ساله فارغ التحصیل شده اما هنوز نتونسته واسه خودش شغلی دست و پا کنه و درست زمانی که از همه چی نا امید شده و به آخرین مصاحبه ی کاری زندگیش میره در کمال تعجب استخدام میشه اما خ...
پرواز؛ جزیره ⃤✈️ سیاهی تنها چیزی بود که میدیدم. هنوزم تو گور خودم بودم. سرد و تاریک بدون هیچ هوایی. داشتم میمردم مگه نه؟ داشتم جون میکندم، تو گور خودم؛ گوری که عشقم با دستای خودش برام کنده بود و جسم و روحمو به آغوش خاک سپرده بود. "میتونم کاری کنم اونقدر به اوج برسی که حس پرواز بهت دست بده." ╝─────────────╚ 🥀ژانر:...
🌌تکمیل شده🌌 فکر کنم منم نابینا شدم... گالف فقط تاریکی میدید و من فقط یه جفت تیله ی آبی رنگ... فیک میوگالفی🌻☀️ ژانر:عاشقانه/ درام/ رومانتیک / +18 #mewgulf
~𝑴𝒆𝒘/𝑮𝒖𝒍𝒇**میو گالف**~ -•خلاصه:گالف کاناووت دانشجوی نخبه ی دانشگاه ماهیدوله که تونسته با سن کمش بیشتر از صد تا اختراع داشته باشه و یکی از اختراعاتش درست کردن وسیله ای با استفاده از کرم چاله هاس تا بتونه به گذشته سفر کنه . درست وقتی که چیزی به ثبت اختراعش نمونده و زندگیش مسیر عادی خودشو طی میکنه یه فرد ناشناس م...
میو گالف که یه رابطه نافرجام در گذشته باهم داشتن حالا که میو طراح معروف شده گالف غیر منتظره به عنوان مدل وارد شکرت میو میشه میو با دیدن دوباره گالف دنبال دلیل جدایی شونه تو شرکت بین طراح مدل قراره چه اتفاقاتی بیفته؟؟ با این داستان متفاوت همراهمون باشید😉 {تمام شد}
تکه ای از متن: نصف مشروب داخل لیوان و یه ضرب سر کشیدم در حالی که نگاهم رو لباش که کمی از هم باز مونده بودن، قفل شده بود. الکل بهم جرئت بیشتری میداد و نمیذاشت افکار مزاحم و مسخرهی پس عقلم جلومو بگیرن. «می... میشه منم بخورم؟» «نه.» «چرا؟ چون زیر سن قانونیم؟» «تو برای تمام کارایی که امشب میخوام باهات بکنم زیر سن قان...