°!Alpha Jeon!°||°KOOKV°
امگایی مطیع که مجبور میشه به اجبار خانواده اش و راحتی زندگیشون با الفا خون خالص و مغروری جفت بشه... *** Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmin Genre:Omegavers-Romance-Smut-Mpreg Status:Completed By:S_TAEHKOOK
امگایی مطیع که مجبور میشه به اجبار خانواده اش و راحتی زندگیشون با الفا خون خالص و مغروری جفت بشه... *** Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmin Genre:Omegavers-Romance-Smut-Mpreg Status:Completed By:S_TAEHKOOK
[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK
جونگ کوک یه بچه ی 15 ساله است که طی یه تصمیم احمقانه از باری که به زور فرستاده میشد تا برای مردم برقصه فرار میکنه اون توی سرمای زمستون با لباس نازکی نشسته بود تو خیابون گریه میکرد که با دو تا مرد جذاب ددی طور که یکیشون خودش رو لوسیفر و اون یکی خودش رو فرشته مرگ معرفی میکنه رو به رو میشه حالا چی میشه که کوکیه ما با...
🍊کامل شده💫اون پسر کله نارنگی قبلا یکی از بهترین دوستام بود..الان همکار،همخونه و همینطور دوست پسر داداش احمقم! اما چرا بین این همه آدم داداش من؟چرا از بین این همه پلیس اون اومد تیم ما؟چرا از بین این همه آدم با اون همخونه شدم؟نمیدونم!! این سرنوشت منه؟ واقعا مطمئن نیستم! ... [وضعیت:پایان یافته🫧] 🍊فیکشن:کله نارنگی 🍒ک...
[Completed] "خیره به چشمای تخس تهیونگ که با اون خط چشم گربه ای انگار داشتند براش چاقوکشی می کردند عصبی لب زد: - این ازدواج اندازه مدارک مالکیتی که ازت دارم واقعیه کوچولو... اینچ به اینچت مال منه! سرشو نزدیک تر برد و درحالی که لب هاش موقع حرف زدن تقریبا لب های تهیونگ رو لمس می کردند غرید: - و این یعنی دست از پا خطا کن...
زمانی فهمیدم یک گناهکارم که به امگا بودنم پیبردم. با متولد شدنم به عنوان یک امگا، بزرگترین گناه عمرم رو مرتکب شدم. اما وقتی دست خودم نبود که چطور متولد بشم، آیا عادلانه بود که از طرف خانوادهم به گناهکار بودن متهم بشم؟ و اگه این تقصیر منه...کاش اونهایی که به اختیار خودشون یک آلفا متولد شدن بهم بگن که دقیقا کجای...
خلاصه: دهه ی نود میلادی. بوی قهوه ی تلخ و کلاه های کج فرانسوی. پوستر تئاتر های شکسپیر در همه جای شهر. و پسری که توی اتاق واحدش در ساختمان هبیتیت مارسی نشسته و به عاشق بودن فکر میکنه... عشق به شوهر خواهرش که نوزده سال از خودش بزرگتره... آیا تهیونگ هم میتونست دل به عشق برادر زنش بده؟ کسی که از مارسی تا سئول رو طی کرد...
خلاصه: جئون جونگکوک پسری که توی زندگیش از هیچی راضی نبوده. و تنها پناهگاهش کافه ی صمیمی ترین دوستشه...اما چی میشه اگه یه شب بارونی درست وقتی فکر میکنه بدبخت تر از خودش وجود نداره، پسری با چترقرمز وارد کافه بشه، پسری که راه درازی رو از آمریکا تا سئول اومده تا رابطه ی از دست رفته اش با دوست پسرش رو نجات بده... و چی میش...
𝐓𝐡𝐞 𝐓𝐫𝐚𝐩 تله 🔖|• بین آدمهایی که با ماسکهای روی صورتشون دور و اطرافش در حال رقص و شادی بودن داشت به دنبال شخصی بهنام کیمویکتور(تهیونگ) میگشت. مردی دورگه با چشمهای فریبنده و تیلههای آبی رنگ که قاچاقِ انسان انجام میداد! بازرس جئون قرار بود درآینده به عنوان یک پلیس مخفی به جای پسر عموی کیمویکتور وارد عم...
[Completed] "- این موضوع به تو مربوط نیست جئون. بکش کنار. ارباب کیم با سردی گفت و قلب تهیونگ با وحشت توی سینه اش کوبید. اسلحه مشکی توی دست پدرش پر بود و تنها چیزی که بین اون و مرگ ایستاده بود جئون جونگ کوک بود. - اسلحه رو بزار کنار کیم. جونگ کوک با خونسردی گفت و این بار ارباب کیم با عصبانیت فریاد کشید: - بکش کنار عوض...
-تو هیچ وقت هوونگم نبودی مین یونگی تو همیشه اونی بودی که من دوست داشتم موقع گریه کردن سرمو بزارم رو شونش موقع خوشحالی بپرم بغلش و لباشو ببوسم تو یه چیز بیشتر از هوونگ بودی کاپل:یونمین،ویکوک ژانر:فلاف ،زندگی روزمره وضعیت: کامل شده
کی فکرش میکرد یه موجود کوچولو فراری بتونه دل یونگی نرمه کنه ،یه زندگی جدید رو براش رقم بزنه هم برای یونگ هم خودش ژانر : هایبرید ، فیک چت، رمنس ، عاشقانه ، کیوت اندکی اسمات ، اندکی کمدی کاپل : یونمین ، ویکوک، نامجین تعداد پارت : ۵۴
با چشم های براق با پدر خوندش نگاه کرد و لبش رو گزید تا بدون لکنت حرفش رو بیان کنه × ددی یونگی نیشخندی کوچیکی زد و دستی به موهای جیمین کشید _ ددی ؟؟ به آبروی بالا رفته پرسید و لیسی به لبش زد _ این کلمه رو به همه نمی گن بچه جیمین لب هاش رو اویزون کرد و اخم کوچیکی رو بین ابروهاش نشوند × ولی م...من مییی خوام ببگم چون...
-Persian Translation- -زمانی که خانوادهی فقیری مثل خانوادهی پارک این قصد رو دارند که دخترشون رو در ازای گرفتنِ پول، با پسر آلفای بزرگ قبیله معامله کنند، تصورش رو نمیکنن که فرار اون دختر همهی برنامه هاشون رو نقشه بر آب کنه! اون ها در برابر آلفای خشمگین قبیله، کیم نامجون، چه پاسخی برای دفاع خواهند داشت؟! Couple : Nam...
پدر مادر یونگی توی یع تصادف مردن و یونگی تنها زندگی میکنه توی یه روز سرد و برفی یه هیبرید گربه پیدا میکنه که خیلی لوس و کیوته اون تصمیم میگیره اون رو با خودش به خونه ببره و ازش مراقبت کنه................... کی فکرش رو میکرد این هیبرید کوچولو زندگی یونگی بشه کاپل اصلی: یونمین کاپل فرعی: نامجین، تهکوک تکمیل شده✅ نویسند...
جونگ کوک حتی تصورش هم نمیکرد زندگیش اینجوری بشه🍷✨ *** Couple:Vkook-Sope-Hopemin genre: Romance- Supernatural - Smut-Vampire
+ دوستت دارم! _ بخاطر سیب ترشهام؟ + اونم هست...ولی حتی اگه اونها هم نباشن، بازم دوستت دارم. 🍏 کاپل: کوکوی 🍏 ژانر: امگاورس، رمنس، فلاف 🍏 وضعیت: تکمیل شده.
↴ేخلاصه باید چه جوابی به عشق اون مردِ اشرافی میداد؟ اون حتی یک زنِ واقعی هم نبود تا بتونه نیاز هاش رو برآورده کنه! یعنی تا کی باید یونگی رو پس میزد...؟ {پارت ها نسبتا کوتاهه) ⚠️قبل از شروع فیکشن، مقدمه رو مطالعه کنید و در صورت مغایرت داشتن با سلیقه تون، ازش بگذرید⚠️ ~○~○~○~○~○~○~○~ 🌼ే نام ⪼『اون زن کیه؟ -- Who is she』...
◆کامل شده◆ جیمین برده ای زیبا و خوشگلی که توسط اربابی خشن به نام مین یونگی خریده میشه و نافرمانی هایی از اربابش میکنه و البته تنبیه میشه و.....
بهشت در جهنم 🍸 زوج ها: کوکوی ، لیون ( لیدو و شیون ) ژانر: تاریخی ، خشن ، اکشن ، اسمات ، عاشقانه ، امپرگ هر کسی تعریفی از بهشت و جهنم و خوب و بد و راحت و ناراحت داره اما این تعریف ها خیلی اوقات نسبی ان یعنی یه زندگی سخت میتونه در مقابل مرگ بهشت باشه و یه ایده آل گری بزرگ در مقابل آزادی ، جهنم!
{اتمام یافته} جئون جونگ کوک، وارث باند RM تصمیم میگیره رقیب اصلیش رو از میدون به در کنه... چه اتفاقی میوفته اگه توی این ماموریت، ناخواسته صاحب یک هیبرید بشه!؟ کیم تهیونگ، هیبریدی که از جونگ کوک به خاطر به هم زدن آرامشش متنفر شده... چه اتفاقی میوفته اگ هیچ چیز اون طور که اون ها فکرش رو می کردن پیش نره!؟ _تو یه پسر کوچو...
- نمیتونم مثل قبل بغلت کنم. - نبایدم بتونی. من ماسکم رو جلوت زمین انداختم. ~~~ - بودنت اعتیادیه که دلم نمیخواد هیچوقت ترکش کنم؛ مثل اعتیاد تو به لیمو. ~~~ ژانر: رمنس، درام، اسمات، روزمره
↴ేخلاصه جیمین در یک قدمی تفنگی که در دستان کارآگاه بود، ایستاد و دست هاش رو بالا آورد. دست های لرزانِ یونگی رو لمس، و با انگشت شَستش، پوست رنگ پریده و سرد کارآگاه رو نوازش کرد. دست های مردش رو کنترل کرد و لوله تفنگ رو، روی پیشانی خودش گذاشت..... مردمک های لبریز از اشکش رو به چهره یونگی داد و لبخندی بهش زد. چشمانش رو...
+ تمومش کن جونگکوک! دیگه تحمل این رفتارهای بچگانه ات رو ندارم! _ من نیاز ندارم که از زبونت بشنوم دوستم داری.. چشمات تهیونگ.. چشمات میگن! خلاصه : جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!! از نظر خودش خدای بدشانسیه. طی اتفاقاتی، خانواده اش اون رو طرد میکنن . اما چی میشه...
•کاپ کیک های آبی• - غش کردی. ندیده بودم یکی با دیدن خروس غش کنه! - به حیوونا عادت ندارم. - فوبیا داری؟ تهیونگ بی اختیار غرید: - عادت ندارم! ژانر: عاشقانه🍉روزمره🌊فلاف🧁طنز🧃 یه کوچولو انگست🌧هپی اند🐓 کاپل: ویکوک، هونهان( اسمات نداره💙) و بلو اول بود: #روزمره1 #تهکوک1 #هونهان1 #طنز1 Start: 4/6/00 End: 4/9/01
𝐃é𝐣à𝐯𝐮 ژانر : فانتزی(خونآشامی) / تخیلی/عاشقانه "من...یه هیولام؟" "تو یه فرشته ای" بدون تردید جواب داد و به ارومی سرش و به سمت پسرک برگردوند. جیمین همچنان به سقف بالا سرش خیره بود. "ولی میتونم تبدیل به یه هیولا بشم" "نه تا وقتی که منو کنارت داری" بالاخره نگاهش و از سقف فرسوده که از سوراخ های کوچیکش پرتو های ضعیف ن...
[ کامل شده] + اسمت چیه؟ _ لوسیفر + مثل شیطان؟ پسر کوچولو در حالی که با چشم های گرد براقش به مرد خیره بود زمزمه کرد... _ دقیقا مرد نیشخندی زد و مثل پسر کوچولو آروم زمزمه کرد... + اسم من جونگ کوکه ولی من کوکی رو ترجیح میدم _ چه مخفف احمقانه ای! + احمقانه یعنی چی؟ پسر کوچولو با چشم هایی که کنجکاوی رو منعکس میکردند پرسید...
هوسوک خون آشامی که صد ها سال تنها زندگی کرده یک روز با یک ماشین تصادف کرده رو به رو میشه و به جای اینکه بزاره نوزادی که توی آغوش مادر مرده اش گریه میکرد مثل خانوادش بمیره اون رو به کلبه ی خودش میاره و بزرگش میکنه... ژانر: سوپرنچرال - درام - رمنس نویسنده: Razi and Moonlike کاپل: hopemin
🔞🔞 Couple : Yoonmin,Namjin, Vkook Gener : Smut, Harsh, Romance [ Completed] ; [ پایان یافته] یونگی: میدونی چیه جیم؟! تو باید درد بکشی وقتی صورت خیس از اشکت رو میبینم خشم و نفرتم کمتر میشه فرار؟! بچه تو نمیتونی از فرشته ی مرگ فرار کنی!
- واقعا که یه امگای احمقی! - و تو از امگاهای باهوش و قوی خوشت میاد. مگه نه؟! - آره، همینطوره. چیزی که تو اصلا نیستی! - قسم میخورم یه روزی میفهمی هوش و قدرت واقعی اون چیزی نبوده که فکر میکردی. - منتظر اون روز میمونم. کاپل: کوکوی ژانر: امگاورس، فانتزی، اسمات، رمنس، امپرگ